ایلکای
ماکیاولی علیه الرحمه میگوید مرد سیاست باید همچون پزشک حاذق، بیماری را در مراحل اولیهی آن تشخیص دهد، وقتی که هنوز نشانههای بیماری کم است ولی درمانْ راحت است. برعکس، وقتی علائم بیماری شدید شدند، تشخیص آن بسیار راحت میشود اما درمان آن دشوار. اعتصاب پرستاران نیز نشانهی یک بیماری شدید در نظام بهداشت و درمان است که قاعدتا تشخیص آن آسان است، اما با این حال برخی هنوز به وجود این بیماری پی نبردهاند، لابد چون پزشکهایی با مدرک تقلبی هستند، به این معنی که تعصب آنها در حمایت از یک جریان فکری باعث میشود در درون جعبهی خودشان باقی بمانند تا ابد.
مشکل در کنترل دولتی شدید در تنظیمات کار و دستمزد کادر درمان است، اما عدهای ایراد را در این میبینند که این کنترل به خودی خودْ خوب است چون سلامتی یک کالا نیست. درست مثل این است که بچهای که با واکنش آلرژی آمده را معطل نگه داری و آمپولش را نزنی و بگویی این بچه دارد بازی در میآورد و خودش را به بیهوشی زده و اگر پدر و مادرش (دولت)، بچه (پرستار) را بدون لوس-بازی تربیت میکردند (حالیاش میکردند که سلامتی یک کالا نیست و تو نباید ارزش کارَت را با پول بسنجی) به این روز نمیافتاد (۲). حال آن که بچهْ خودْ در حالِ مرگْ بود.
بگذارید از اول جهان شروع کنم. دولت تصمیم میگیرد مردم را خوب و سالم نگه دارد (۱). بنابراین با دریافت حق بیمهی کم، خدمات گستردهای ارائه میکند. بعد از قضا جمعیت بیشتر میشود، وسایل پزشکی پیشرفت میکنند. امروزه دیگر یک تب کردنِ سادهی بیمار در جریان بستریاش در بیمارستان مانند دههی شصت شمسی نیست؛ الان ما بلافاصله انواع کشت و نمونه خون میفرستیم به آزمایشگاه که بفهمیم قضیه چه بوده است. بنابراین لااقل به دلیل پیشرفت علم پزشکی هزینههای درمانی افزایش یافتهاند. پس ممکن نیست با همان نسبت سابق از حق بیمه، قضایا ردیف شوند. دولت برای حل این مشکل، قاعدتا باید حق بیمهی بسیار بیشتری از مردم یا بیمهها بگیرد. بیمهها که رانتی خودمان هستند. مردم هم که صدایشان بلند میشود و امنیت ملی و قصه (۲). راهحل بهتر و ایمنتر برای دولت این است که از حق و حقوق یک عده در این چرخهی نظام سلامت بزند: دولت با زور، این عدم تناسب را از جیب کادر درمان دولتی پرداخت میکند.
دستمزد تعیینشده از سوی دولت برای کادر درمان دولتی پایینتر است از نرخ دستمزد در بازار آزاد. کافی است به نرخ ویزیت در منزل و بقیهی خدمات یک پرستار که به شکل آزاد عرضه میشوند نگاهی بیاندازید در یکی از نرمافزارهای داخلی تا نرخ دستمزد در بازار آزاد سلامت در ایران دستتان بیاید. به دلیل این اختلاف فاحش، نیروی کار میفهمد که به زور چوب، ارزش کارش پایین نگه داشته شده است. پس خواه ناخواه یا به سمت بازار خصوصی کشانده میشود، یا اگر بازار آزاد هم در دست اسنپ و رانت باشد، کادر درمان با یک محاسبهی ساده میفهمد که هزینهی آماده شدن برای فرایند مهاجرت بسیار کمتر خواهد بود از هزینهی ماندن در کشور (۳).
فلذا اعتصاب به این معنی است که هزینهی این شعار که «سلامت نباید از قوانین بازار تبعیت کند» را پرستار نباید بدهد. چرا پرستار باید در سایر عرصههای زندگیاش و حتی روپوش و کفش و نوشابهی موقع شیفتش، از بازار آزاد تبعیت کند، اما هنگامی که نوبت به کار دستمزدی او میرسد، سلامت تبدیل به یک کار در راه خدا و بشردوستانه میشود (۴). جامعهشناسی که علیه بازار آزاد در سلامت سخن میگوید، کلاسهای درس خودش را با موسسات خصوصی به شکل بازار آزادی تعیین قیمت میکند، اما وقتی به درمان میرسد، تز میدهد که این یکی نباید کالایی شود چون انسانیت از بین میرود.
نهایتا در خوشبینانهترین حالت، مدافعان دولتی-سازی سلامت، خواهان اختصاص بودجهی بیشتر برای نظام سلامت هستند تا این پرستاران کمی بیشتر پول بگیرند. اما پیشتر گفتم که با پیشرفت علم پزشکی، این هزینهها مدام بیشتر میشوند و بالاخره هر از چندی این تناسب دخل و خرج از بین میرود و هزینه به دوش بشرِ بیحقوقِ نظام سلامت دولتی میافتد.
ضمنا نظام سلامت مثل زمینهای خشکی است که وقتی سد جدیدی در یک جا زده میشود، ترغیب میشوند برای کشاورزی بیشتر و آنقدر از ذخیرهی سد استفاده میکنند که بیآبی بیشتر میشود نسبت به زمانی که سدی وجود نداشت. نظام سلامتی که به تقلید از این سد-سازیها باشد، با مجانیسازی سلامتی، باعث مراجعهی بیدلیل به مراکز درمانی میشود و لود بیمار بیشتر شود و درنتیجه کیفیت خدمات کاهش یابد و داروهای بیخاصیت بیشتری تجویز شود و در گوشهی خانهها میماند، همه هم به هزینهی مالیات ملت و بیگاری عدهای دیگر.
مشکل پایین نگه داشتن نرخ دستمزدهای کادر درمان با افزایش از یک قرون به دو قرون حل نمیشود، زیرا صحبت از تعیین دستمزد به شکل آزاد است. مسلما با یک راه حلِ نه سیخ بسوزه نه کبابِ ایرانی، که نام دیگر همان ادامه یافتن وضع موجود است، از اعتصابات بعدی پیشگیری نمیشود. حقیقت این است که در معادلهی بیتناسب هزینهی سلامتی ملت، دولت نیمه-جان ایران زورش به هر کسی که برسد، او را قربانی حفظ این عدم تناسب بین دخل و خرج در نظام سلامت میکند. بنابراین اعتصاب پرستاران نشانگان این بیماری است که به زور نمیشود انسان آزاد را در قید و بند کرد؛ اگر چنین کنی یا سیلی میخوری یا اگر خیلی قلدر باشی، منزوی خواهی شد و به زودی دیگر کادر درمانی نخواهی داشت. راهحل فعلی کشور جذب انسانهای نا-آزاد و مدیون-به-دولت از طریق انواع و اقسام تعهد-گیریها و سهمیه-دادنها است. اما صبر این عده نیز به زودی به لب خواهد رسید، هنگامی که ببینند مهارت آنها در بازار آزاد قیمت صدچندانی دارد.
پینوشتها:
۱. این که دولت تصمیم میگیرد انسانها را به هزینهی خودش سالم نگه دارد خودش زیر سوال است. دولت یک هزینهفایدهای کرده و دیده این کار برایش خوب است. مثلا چون نیروی کار سالم و زیاد، نهایتا نرخ کلی دستمزدها را پایین نگه میدارد. اما وضعیت ما حتی پیش از این تحلیل است: دولت از جیب خودش یا مالیات این هزینهها را برای سلامتی جامعه نمیکند، بلکه با گروگانگیری کادر درمان دولتی این امر را انجام میدهد.
۲. البته دولت از جیب مردم هم دارد در سالهای اخیر بیشتر برمیدارد، اما به شکل نامحسوس و زیرپوستی و غیرقابل رویت.
۳. در خصوص اینکه پایین نگهداشتن دستوری نرخ قیمتهای کالاهای ضروری، باعث کاهش عرضهی همان کالا (در اینجا کادر درمان) میشود و در نهایت دولت به هدف اولیهاش نمیرسد، نگاه کنید به آرای اقتصاد دان لودویگ میزس
۴. یکی از دلایل بیزاری همیشگیام از بحثهای انسانگرایانه در علوم انسانی پزشکی و کلا مقولهای به نام humanities در پزشکی همین دیدگاههای سانتیمانتال نسبت به واقعیت موجود است. مریض را تبدیل به کالا و ماشین نکنید دیگر چه صیغهای است؟ اگر قرار است گرفتن آزمایش خون مریضها را تبدیل به اعداد بکند و انسانیت را در خطر بیاندازد، پس وقتی هم که به بانک میرویم و به هر کدام از ما یک شماره میدهند، ما انسانهای بدهکار تبدیل به اعداد بیارزشی برای نظام سرمایهداری میشویم و انسانیت به خطر میافتد!
پی نوشت ثانی:
در این نوشته دو مبحث را بدون نقد رها کردهام و در مجالی دیگر باید به آنها بپردازم. یکی خود تعریف سلامتی است؛ آن چیزی که بازار آزادیها و سوسیالیستها بر سرش دعوا دارند، یعنی خود سلامتی، برخلاف تصور آنها مفهومی ابژکتیو و علمی نیست، و هیچ یک از دو طرف دعوا به نقد این مفهوم آنقدر نپرداختهاند که به دعوای سنتی آرای یکدیگر. همچنین مفهوم مهارت در دنیای امروز ایران هم مثل بسیاری چیزهای دیگر، مورد سوال است؛ چون همانطور که ما نه دولتِ دولت داریم و نه بازار آزادِ آزاد، نیروهای ماهر و متخصصمان هم به معنای دقیق کلمه ماهر و متخصص نیست؛ فلذا در وصل کردن وضعیت خودمان به نظریات مختلف باید دقت بیشتری به خرج دهیم.
نظرات