رسول نفیسی

خانم مهسا امینی هم به صف طولانی کشتگان راه آزادی زنان پیوست. پیش از او ندا آقاسلطان،زهرا بنی یعقوب، دختر آبی، دکتر هما دارابی، ونیزصدها مصدوم و اسیدپاش شده دیگر از گونه یاسمن آریایی، منیژه عربشاهی،مژگان کشاورز، مرضیه ابراهیمی، مریم قربانی، مهنازکاظمی، آمنه بهرامی، سپیده رشنو و صدها قربانی دیگر که بی نام و نشان زجر می بینند و در زندان ها تحقیر و شکنجه میشوند در راه اعتراض به وضعیت ضدانسانی تحمیلی قدم گذاشته اند. جنایت اخیر چندان موهن، آشکار، و مکرر بود که  بسیاری از نخبگان هم به اعتراض برخاستند. از همه صادقانه و صریح تر آقای کروبی بود: او باکلماتی روشن و بدون ابهام آقای سیدعلی خامنه ای را با ارائه شواهد مسبب این وضعیت جنون آمیز دانست. کروبی نوشت که همه مسئولان درجه یک کشور مخالف سرکوب زنان تحت عنوان "گشت ارشاد" بودند ولی آقای خامنه ای به تنهایی از آن حمایت کرده و میکند. مزورانه ترین برخورد از طرف غلامحسین کرباسچی بود که در لفافه، نظرها را متوجه خارج از مرزها کرد. بی معناترین عکس العمل متعلق به ظریف بود و در این میان کسانی هم موقعیت را برای رفع و رجوع کردن شهرت خود مغتنم شمرده به تقبیح پلیس پرداختند از قبیل خانم معصومه ابتکار و اصغر فرهادی. ولی آنچه دارای اهمیت است این واقعیت است که بعضی از این افراد که تابحال هیچ سابقه اعتراضی نداشته اند. قتل خانم مهسا امینی چه ویژگی ای داشته که چنین پژواکی برانیگخته؟

قتل خانم امینی درهنگام بازداشت آشکار، بیرحمانه، و بی دلیل بود و تفاوت اساسی با سایر قتل های دولتی نداشت.  علت عکس العمل وسیع در میان نخبگان شاید به این خاطربود که این قتل در زمانی اتفاق افتاد که هنوز خاطره تلخ ضرب و شتم خانم سپیده رشنو در اذهان زنده بود. چهره ی زجر دیده خانم رشنو سمبل شقاوت های دولتی شد.  این جریان باعث موجی از اعتراض در شهرهای عمده مثل تبریز و تهران در شکل اعتراض به حجاب اجباری شد. اکنون به گفته بعضی از اهالی تا نصف بانوان در خیابان ها بدون روسری وهن آور حضور دارند. اعتراضات به اجبار حجاب حتی از طرف بعضی از آخوندها شنیده می‌شد و حدس زده می‌شد که رژیم تجدید نظری در رفتار بی‌رحمانه و غیرعقلایی خود انجام دهد. اجازه حضور بانوان در استادیوم این شک را تقویت می‌کرد.  ولی قتل خانم امینی باردیگر این جو خطرناکی که پیرامون زندگی مدنی وحتی رفت و آمد شهروندان معمولی وجود دارد را به شدت یادآوری کرد.

واقعیت این است که آقای خامنه ای خودش را درگیر مبارزه با زنان ایران به رهبری مسیح علی نژاد می‌داند. جهان بینی آقای خامنه‌ای را انقلاب ایران و سقوط رژیم پهلوی شکل داده است که به تعبیر او،  علت آن سقوط کوتاه آمدن در برابر شورشیان و امتیاز دادن های مکرر بوده است. یک قدم به عقب، به زعم آقای خامنه ای، مساوی است با ده ها قدم بعدی (این نوع استدلال را در منطق "شیب لغزنده" می‌نامند). خام دستی و بی تدبیری او و پیروانش از این ترس زیستی سرچشمه می‌گیرد. تجربه سیاسی آنان در ظل ظلم و سبعیت جهل و سه ساله رشد کرده که هیچگاه نیاز به پاسخگویی و بده بستان های معمولی سیاست نداشته‌اند و سیاست نیاموخته‌اند.  جمهوری اسلامی بعید است که هیچگاه روش معمول و معقول منطقی در پیش گیرد، لااقل تجربه چهل و سه ساله این معضل را تایید می‌کند.

سوال دیگری که غالبا در این مورد می‌شود این است: آیا آقای خامنه ای به روز قیامت و کیفر الهی اعتقاد دارد؟ چرا اکنون که درآستانه مرگ است باز هم انعطاف و تغییری در رفتار او نمی‌بینیم؟ به نظرم این سوال بی‌مورد است. اگر آقای خامنه ای به روز جزا معتقد باشد که توجیه رفتار این جهانی او ساده است: من هرکار کردم برای دین و گسترش آن کردم. مگر ازصدر اسلام تا به امروز نکرده اند؟ مگر مرجع ایشان آقای خمینی هرعملی را در راه حفظ "اوجب واجبات" توجیه و توصیه نمی‌کرد؟ او در برابردیوان الهی خود را کاملا مبری از خطا خواهد دانست وخواهد گفت که بیش از این نمی‌دانستم و نمی‌توانستم. ولی ‌فرض این که آقای خامنه‌ای مثل بسیاری دیگراز مدعیان دین به آخرت اعتقاد نداشته باشد اعمال اورا توجیه پذیرتر می‌کند. به هرتقدیر، امر مسلم این است که آقای خامنه ای به روش پیشین که همیشه در جواب دادخواهی مردم ظلم و سرکوب را دوبرابر کرده است اقدام خواهد کرد واکنون بایستی منتظربود تا خشونت ها و سرکوب های بیشتری از نوع آنچه در سقز انجام شد صورت پذیرد.