قصه هایی دیگر از مردم معمولی

 

پشت کوهی ها
علیرضا میراسداله

 

نام: عبدالله
نام خانوادگی: باقی مانده
مدرک: نامعلوم
شغل: مخترع

عبدالله یک مخترع ذاتی و بالفطره است.

جمله معروف او این است:

اختراع برای اختراع.

او معتقد است که استعداد برای اختراع یک موهبت الهی است که به هر کسی داده نمی شود.

اولین اختراعات  عبدالله چیزهای ساده ای بودند که مصرف چندانی نداشتند مثل دستمال توالتی که جنس اش از سمباده بود، ساعتی که عقربه نداشت و چتر سیگار.  ولی او به مرور با تکنولوژی بیشتر آشنا شد و این روزها سرگرم تکمیل کردن آخرین پروژه خود تابوت هوشیار است. تابوتی که به انواع سیستم های آگاهی دهنده در بعد چهارم و پنجم مجهز است و به مرده کمک می کند که در آن دنیا از پس امتحانات الهی بر بیاید و راه بهشت را بیابد. 

عبدالله اکنون فقط منتظر یک سرمایه گذار بزرگ است و به زودی تابوت هوشیارش را وارد چرخه تولید می کند.

 

نام: آبی
نام خانوادگی:زهرا
مدرک لیسانس
شغل: هنرمند

پدر و مادر آبی هر دو نقاش هستند و به جز آبی سه دختر دیگر دارند به نام های نارنجی و بنفش و زرد خال خال.

آبی با داشتن چنین خانواده ای چاره ای نداشت جز آنکه هنرمند شود.

او در هشت سالگی اولین نمایشگاه آثار هنری اش را با کمک خانواده در یک گالری بسیار معتبر برپا کرد. نمایشگاه او شامل شامل پنجاه اثر بود که به زندگی روزمره آدمی اشاره داشتند و سه قطعه از آثارش شاخص تر از بقیه بودند. کیف مدرسه اش که بر اثر آلودگی هوای شهر سیاه شده بود، بشقاب نشسته غذا که از هفت سالگی زیر تخت اش جا مانده بود و یک پوست موز که بدون هیچ توضیحی روی یک پایه سنگین و زیبای چوبی قرار گرفته بود.

منتقدین بسیاری درباره این نمایشگاه نوشتند و آثار آبی را ستودند.

از آن به بعد آبی به جرگه هنرمندان بزرگ پیوست و در ۱۵ سالگی وقتی یکی از نوار بهداشتی هایش را به نمایش گذاشت دنیای هنر را تکان داد و نامش در کنار بزرگترین نام های تاریخ هنر دنیا قرار گرفت.

او اکنون در صدد است که نمایشگاهی بزرگ با استفاده از صد میلیون دستمال کاغذی مصرف شده است در حمایت از صلح جهانی برپا کند.

 

نام: نامک
نام خانوادگی: برگردان
مدرک: لیسانس
شغل: نوازنده

نامک در کودکی بسیار باهوش بود و همه می گفتند که او آینده روشنی دارد و یک چیزی می شود.

پدر نامک که خودش عاشق تاریخ بود برای اینکه دخترش چیزی شود که او می خواهد از کودکی به نامک فشار می آورد که به تاریخ توجه بیشتری داشته باشد تا بتواند در آینده یک تاریخ دان بزرگ شود.

در مقابل مادر او که هیچ علاقه ای به تاریخ نداشت دخترش را وادار می کرد که به ریاضی علاقه بیشتری نشان دهد تا در آینده اقتصاد دان شود و خانواده اش را پولدار کند. عمه های نامک همیشه او را کنار می کشیدند و در گوشش می گفتند که باید دکتر شود تا وقت پیری و کوری آنها به دادشان برسد و دایی های او هر کدام برایش نقشه ای دیگر کشیده بودند.

نامک در چنین شرایطی بزرگ شد و در اولین فرصتی که به دست آورد از خانه گریخت و با یک نوازنده جوان دوره گرد دوست شد و از او نواختن سازی چینی را یاد گرفت و به جای آنکه به ساز دیگران برقصد حالا فقط به ساز خودش می رقصد.

 

نام: بهرام
نام خانوادگی: گورانی
مدرک: نامعلوم
شغل: گرم کننده

بهرام خانواده درستی نداشت و از همان کودکی مجبور به انجام کارهای سخت و سنگین شد. مدتی شاگرد قهوچی بود و سماور جوش می آورد و چند سالی هم دستیار شوفاژی بود.

روزی بهرام به آگهی  استخدامی برخورد که نوشته بود به گرم کن مرد نیازمندیم!

بهرام بلافاصله به شماره ای که زیر آگهی بود زنگ زد و گفت که ده سالی سابقه گرم کردن دارد و فوت و فن کار را به خوبی می شناسد.

حالا مدتی است که او به عنوان گرم کننده در یک باشگاه ورزشی  کار می کند و از صبح تا شب در باشگاه می چرخد و هر ورزشکاری را که سرد باشد گرم می کند.

 

نام: بهادر
نام خانوادگی: احسانی
مدرک: دیپلم
شغل: سرآشپز

بهادر از کودکی عاشق غذا پختن بود. او با اینکه در مدرسه شاگرد موفقی نبود ولی چون همیشه به مادرش در آشپزی کمک می کرد زیاد سرزنش نمی شد.

او در بیست سالگی آشپز رستوران شد و شیوه پخت همه غذاهای دنیا را یاد گرفت و دست آخر از یک رستوران یک سوپر گران قیمت ژاپنی سر در آورد.  او بعد از نشان دادن مهارتش در پخت انواع غذاهای ژاپنی اکنون سر آشپز ویژه شده است و فقط ماهی بادکنکی می پزد.

همانطور که می دانید ماهی های بادکنکی از جمله خطرناک ترین موجودات خوراکی هستند چون پیش از مرگ سم بسیار مهلکی در بدن خود جاری می کنند که  انسان را جا در جا می کشد. اما بهادر شیوه ای اختراع کرده که به وسیله آن ابتدا با ماهی بادکنکی دوست می شود و اعتمادش را جلب می کند و بعد چنان سر ماهی  را با جوک و قصه و حرف های بامزه گرم می کند که  حیوان بیچاره اصلا نمی فهمد که در حال طبخ شدن و مردن است و در نتیجه از خود سمی ترشح نمی کند.

 

نام: فتح علی
نام خانودگی: میرزایی
مدرک: نامعلوم
شغل:حامله کن

فتح علی در پانزده سالگی ازدواج کرد و خیلی زود صاحب کلی بچه شد.
او فقط بیست و یک سال داشت که نهمین فرزندش هم به دنیا آمد. فتح الله برای سیر کردن شکم زن و فرزندانش انواع و اقسام مشاغل را در زندگی تجربه کرد.

مدتی نمکی بوده و مدتی چوبکی.

مدتی مسافر کش بود و چند وقتی هم به جن گیری اشتغال داشت.

اما هیچکدام از این مشاغل کفاف خرج خانواده را که هر روز بزرگتر می شد نمی داد تا اینکه فکر بکری به ذهن اش رسید. او در روزنامه خواند که نود درصد نازایی های زنان ابه خاطر ناتوانی جنسی شوهرانشان است و اگر با مرد دیگری ارتباط بگیرند مشکلشان حل می شود.  او از آن پس زنان نازایی را که در بحران روحی به سر می برند شناسایی می کند و با توضیحات دقیق پزشکی که به آنها می دهد متقاعدشان می کند که شیوه درمانش بی خطر و بی ضرر است و فقط کمی خرج دارد. زن ها هم برای اینکه دهن شوهران نادانشان را ببندند طلا و جواهراتشان را به فتح علی می دهند او هم در عوض حامله شان می کند.

تنها مشکل این است که در بیست سال گذشته که فتح علی مشغول کار حامله کنی است نیمی از مردم شهر شکل او شده اند و چندان خوش قیافه نیستند >>> ادامه دارد

* پشت کوهی ها: جنگ اول یا جنگ بشکه، جنگ دوم یا جنگ سطل
* پشت کوهی ها: جنگ سوم یا جنگ آزادی
* پشت کوهی ها: مهرداد، ستار، سیامک
*‌ پشت کوهی ها: آهنگ، شکور، فریدون
* پشت کوهی ها: عبدالله، آبی، نامک، بهرام، بهادر، فتح علی
* پشت کوهی ها: آمین، فوقان. مسعود، داراب، ریحانه، فرهاد
* پشت کوهی ها: عسل، بهران، فتح الله، میلاد، خرد،  فریده
* پشت کوهی ها: دقیق، پدرام، علی، نازی، کاظم، دلگیر
* پشت کوهی ها: عید ماهی (قسمت آخر)

برخی از کتاب های علیرضا میراسدالله

-  تشت‌کوبی 
فاتی
سگ ایرانی
ممّد، مردی که مُرد

او را در فیسبوک دنبال کنید