زیاد شنیده میشود که ایرانیان دموکراسی میخواهند. از زمان مشروطه هم حرف و حدیث اصلی دور و بر مقید به قانون  و ضابطه مند کردن صاحبان قدرت بوده و آنرا لازمۀ آزادی مردم میدانستند که فقدان آن درد بسیاری از متفکرین و دلسوزان ایران آن دوره و بعداً بوده و هست. 

نماد دموکراسی در دوران خوش استبداد پهلوی ایران ساز "انتخابات" برای مجلس "احسنت" گو بوده و اکنون هم  فاشیست های اسلامیست "اصلاح طلب" و غیرۀ ایرانی کُش و ایران ویران کُن مرتباً بساط هفت دست آفتابه لگن دموکراسی که به زعم آنان محدود به "انتخابات" فرمایشی و "رئیس جمهور" نمایشی است (حکم قدر قدرت غیر منتخب مادام العمر ↑ به "منتخب" مردم)   را مرتباً پهن میکنند و به رخ جهانیان میکشند. البته از آزادی احزاب، نشریات و ..... خبری نبوده و نیست.

بسیار هم دیده میشود که در بین مخالفان حاکمیت فاشیست ها، با منتقدان اشتباه نشود، دودلی در بارۀ  امکان پاگیری دموکراسی در ایران وجود دارد.

آندستۀ "خلایق هرچه لایق" گویان که بدلایل مختلف حاکمیت همین فاشیست ها را از سر ایرانیان زیادتر میبینند بکنار، هستند آنانی که  صحبت از نیاز به دوران گذار (transition) میکنند که لابد منظور بر سر کار بودن قلدر خوش خیم است تا مردم را "آدم" کند. و الا، در صف ایستادن و "رأی " دادن از پیش از انقلاب خوش عاقبت هم بوده.

برخی نیز از "دموکراسی بومی"  میگویند که باید امیدوار بود در مایۀ  "مردمسالاری دینی" رئیس جمهور حجت الاسلام المسلمین خاتمی ، اقتصاد توحیدی جناب پرزیدنت بنی صدر و فیزیک اسلامی اکبر ولایتی پزشک اطفال تحصیل کرده آمریکا نباشد.  

لُب کلام در سه  سئوال:

آیا ایرانیان لیاقت دموکراسی دارند؟

آیا ماهیتاً دموکراسی "بومی"  و غیر بومی دارد؟

آیا دو دلی بر سر دموکراسی پذیری ایرانیان موجب تفرقه و یک کاسه نکردن توان مخالفان نشده؟

 

 

دور نیست، رهایی اصلاً دور نیست.

"تنها حقیقت است که رهایی میبخشد"

 

تبریک

پ.ن. راز اینکه بیش از پنج میلیون ایرانی از اقشار و باورهای سیاسی/ مذهبی گوناکون که از نکبت فاشیسم دینی فرار و به کشورهای دموکراتیک مهاجرت کرده اند، جذب جوامع آزاد شده و  غالباً هم شکوفا، کار آفرین و موفق هم شده اند و تنها در  داخل ایران صحبت از نیاز به دوران گذار و بومی و  "آدم" کردن و دیگر از این قیود برای همنوعان آنان میشود هم چیستانی است. 

 

دموکراسی "با کدوم مردم" :