اینگونه خظاهای شالودهریز را به بهترین استعدادهای سراسر تاریخ فرهنگ اسلامیمان -به ناصرخسرو، به ابنسینا و چند تن دیگر که آنچه میدانستند و بر آن به خوبی احاطه داشتهاند، برای پیریزی این فرهنگ کاملاً مهم بوده- قطعاً نمیتوان بخشید. اما به همین نسبت هیچ خطایی، هراندازه هم بزرگ، نمیتواند از ما پسینیان آنان در فرهنگورزیمان سرزند که در خور اعتنا و جدی گرفتنی باشد!
ناصرخسرو گمان میکرده با نسبت دادن صنع ازلی به خدا دندانشکنترین پاسخ را به تز رازی داده است، اما با همین کارش درواقع او شمار همبودهای خدا را از پیش و بیآنکه متوجه شود به چند رسانده بوده است. به این ترتیب وی از همان آغاز پا نهادن به آوردگاه اندیشیدن در برابر رازی، نخستین پشتپا را به ایرانشهری و خودش میزند و از این تناقضگویی به تناقضگویی بعدی درمیغلتد. اینگونه خظاهای شالودهریز را به بهترین استعدادهای سراسر تاریخ فرهنگ اسلامیمان -به ناصرخسرو، به ابنسینا و چند تن دیگر که آنچه میدانستند و بر آن به خوبی احاطه داشتهاند، برای پیریزی این فرهنگ کاملاً مهم بوده- قطعاً نمیتوان بخشید. اما به همین نسبت هیچ خطایی، هراندازه هم بزرگ، نمیتواند از ما پسینیان آنان در فرهنگورزیمان سرزند که در خور اعتنا و جدی گرفتنی باشد! چون ما کنونیها که «هیچچیز» از خودمان نداریم، برای چیزی ساختن از «هیچهامان» با موفقیت به این تجدد بیپایه و زهوار دررفته آویختهایم. با تمام نیرو، قریحه و ذوق و شوق دلقکیمان خود را نایبهای فرهنگ غربی در این دِهِ شست میلیونی که ایران باشد میدانیم و میشناسانیم، و از فرط کودنی نمیفهمیم که ما دلقکیم و نه جدی، آنهم دلقکهای بسیار بد، چیزی که هر دلقک متوسط حرفهای از آغاز میداند. این یادآوری گذرا فقط برای این بود که مبادا همسخنی با پایهگذاران فرهنگیمان را حمل بر همپایگی خودمان با آنان کنیم. اگر آنان سپهبد بودهاند، ما باید کلاهمان را هوا بیاندازیم اگر سرباز صفر شویم.
امتناع تفکر در فرهنگ دینی - آرامش دوستدار
امتناع تفکر در فرهنگ دینی
ارزش تز روزبه، و کارایی ما پاسداران کنونی فرهنگ ناپرسا
تناقض پژوهش در توضیح وحی
خدای شنونده و خدای گوینده
چگونه چاه را واژگونه کنیم؟
فرهنگ ما در برابر ما مصونیت ذاتی دارد
پیام زرتشت آغاز فرهنگ دینی ماست
چرا دشمنی با عرب؟- شعوبیه
در این رویداد فرهنگی مسلط هیچگاه کسی نکوشیده از این دیوار چین بالا رود
بدینسان پرسش میشود دستاویز برای بازگویی و بازشنوی پاسخهایی که یقینهای دیرپا را پابرجاتر سازند
فقط مولوی و همانندهای فراوان او نیستند که با ذهن تمثیلی-قیاسی بچهگانهشان در تضادها حکمت الهی میبینند
ابن خلدون: جویندهٔ حکمت باید بکوشد از پرتگاههای آن احتراز جوید
استثناهایی چون ابنمقفع، رازی، و به گونهٔ خودش، فردوسی لو دهندهٔ این تبانی همگانی و فطری شده در فرهنگ «شاعرمنش» ما بر ضد اندیشیدناند
ناخویشاگاهی محض از آنِ هر آدم بدوی است
ما «انتلکتوئلهای امروزی» به صرف توارث هم باشد نابینا به دنیا میآییم
خوانندگانی که در فرهنگ اسلامی غوطه زدهاند و پرورده شدهاند، سخن کسی چون ناصرخسرو را یقیناً حمل بر تأیید دید خود میکنند
چرا خدا «آن زمان» که اراده به آفرینش جهان کرده «آن را» آفریده است!
اما به همین نسبت هیچ خطایی، هراندازه هم بزرگ، نمیتواند از ما پسینیان آنان در فرهنگورزیمان سرزند که در خور اعتنا و جدی گرفتنی باشد!
هیچ ایرانی مسلمان یعنی هیچ ماهیت مجعولی در سراسر فرهنگ ایران اسلامی، نه پیش و نه پس از فردوسی، نتوانسته است در این رویارویی و نتایج هولناک آن اساساً بنگرد
بدینگونه اسلام در سراسر حوزهٔ نفوذ خود «من اندیشنده» را ممتنع میکند