فرهنگ ما، از آنجا که آدمی خود را با ارعاب و تخدیر مطیع و منقاد بار آورده، در برابر ما مصونیت ذاتی دارد
فراوانند خانهشاگردهایی که ارباب شدهاند و جوجهمشتیهایی که به مقام جاهلی و یکهبزنی رسیدهاند. اما به حکم منطقِ درونیِ اطاعت و انقیاد هیچ خانهشاگردی بر اربابش فزونی نجسته و هیچ عربدهجویی، نوچهای با دل و جرأتتر از خودش نپرورده است. در تبلور این منطق درونزاد ایرانیالاصل که در اسلام، یعنی جسبناکترین خمیرِ دینی، پس از یهودیت اما بدون اصالت آن، تجدید حیات میکند، بندگی فرهنگی ما آغاز میشود و تا زمان کنونی ادامه مییابد. فرهنگ ما، از آنجا که آدمی خود را با ارعاب و تخدیر مطیع و منقاد بار آورده، در برابر ما مصونیت ذاتی دارد، از اینرو هیچگاه ما نتوانستهایم در مبانی فرهنگمان با سوءظن بنگریم. هیچگاه فکر ما بر پایههای این فرهنگ نکوبیده است تا بفهمد سست یا سترگند، سرکشی احتمالی این «ما»ی فرهنگی، آنچه تاریخاً در سودازدگیهای شاعرانه و آسمانی رنگ اظهار وجود کرده و نه در کندن و پشت و رو کردن هشیارانهٔ زمینهای زیر پامان که قرنهاست فرهنگ ناشناختهماندهٔ ما را در خود مدفون ساختهاند، حداکثر شکایت آدمی به ستوه آمده از ادبار و تدنّی روزگار وقت بوده و همامروز نیز جز این نیست.
امتناع تفکر در فرهنگ دینی
امتناع تفکر در فرهنگ دینی
ارزش تز روزبه، و کارایی ما پاسداران کنونی فرهنگ ناپرسا
تناقض پژوهش در توضیح وحی
خدای شنونده و خدای گوینده
چگونه چاه را واژگونه کنیم؟
فرهنگ ما در برابر ما مصونیت ذاتی دارد
پیام زرتشت آغاز فرهنگ دینی ماست
چرا دشمنی با عرب؟- شعوبیه
در این رویداد فرهنگی مسلط هیچگاه کسی نکوشیده از این دیوار چین بالا رود
بدینسان پرسش میشود دستاویز برای بازگویی و بازشنوی پاسخهایی که یقینهای دیرپا را پابرجاتر سازند
فقط مولوی و همانندهای فراوان او نیستند که با ذهن تمثیلی-قیاسی بچهگانهشان در تضادها حکمت الهی میبینند
ابن خلدون: جویندهٔ حکمت باید بکوشد از پرتگاههای آن احتراز جوید
استثناهایی چون ابنمقفع، رازی، و به گونهٔ خودش، فردوسی لو دهندهٔ این تبانی همگانی و فطری شده در فرهنگ «شاعرمنش» ما بر ضد اندیشیدناند
ناخویشاگاهی محض از آنِ هر آدم بدوی است
ما «انتلکتوئلهای امروزی» به صرف توارث هم باشد نابینا به دنیا میآییم
خوانندگانی که در فرهنگ اسلامی غوطه زدهاند و پرورده شدهاند، سخن کسی چون ناصرخسرو را یقیناً حمل بر تأیید دید خود میکنند
چرا خدا «آن زمان» که اراده به آفرینش جهان کرده «آن را» آفریده است!
اما به همین نسبت هیچ خطایی، هراندازه هم بزرگ، نمیتواند از ما پسینیان آنان در فرهنگورزیمان سرزند که در خور اعتنا و جدی گرفتنی باشد!
هیچ ایرانی مسلمان یعنی هیچ ماهیت مجعولی در سراسر فرهنگ ایران اسلامی، نه پیش و نه پس از فردوسی، نتوانسته است در این رویارویی و نتایج هولناک آن اساساً بنگرد
بدینگونه اسلام در سراسر حوزهٔ نفوذ خود «من اندیشنده» را ممتنع میکند