تراختور یک تیم معلومی باشگاهی نیست، تراختور تیم ملی آذربایجان جنوبی است. تیمی که به بخش مهمی از هویت تورکهای آذربایجان تبدیل شده است، تیمی که هیجان و شور و شوق را به تبریز، به این شهر انقلابی بازگردانده است. تیمی که غرور و سمبلی است برای تورکها و آذربایجان.  تراختور تریبونی است برای صدای مظلومیت آذربایجان. سکوهای استادیومهایی که تراختور  در آن بازی دارد به سکوهای فریاد آذربایجان تبدیل شده است. یک روز ما شعار "اورمو گولو جان وئرییر، مجلس اونون قتلینه فرمان وئرییر" طرفداران تراختوری را در اعتراض به وضعیت دریاچه اورمیه در ورزشگاهها را می شنویم، روز دیگر شعار "تورک دیلینده مدرسه اولمالیدیر هر کس" برای خواست حق زبان مادری را می شنویم، روز دیگر "سعید متین پور آزاد اولسون" و خواست آزادی زندانیان سیاسی آذربایجان، و یک روز دیگر شعار"قاراداغدان قان آخیر، تهران اوزاقدان باخیر" را در حمایت از زلزله زدگان بی کمک اهر، ورزقان و هریس را می شنویم. طرفداران فقط شعار نمی دهند، آنها هر کاری که به ذهن اشان می آید می کنند تا توجه ها را به خواستها و تبعیضات رفته بر آذربایجان جلب کنند. آنها چند ماه پیش در یک بازی سرد در تهران پیراهن های خود را درآورند تا همدردی خود را با زلزله زدگان بی سرپناه آذربایجان ابراز کنند، افرادی که با این کار انسان دوستانه اشان ضرب و شتم توسط ماموران حاضر در ورزشگاه را به جان خریدند.

آذربایجان سخن می گوید، آذربایجانی که حق و حقوق اش زیر چکمه های استعمار و نژادپرستی برای هشتاد سال گذشته پایمال شده است. آذربایجانی که زبان اش بیگانه ایست در وطن،  آذربایجانی که دریاچه اش محکوم به خشک شدن و مردم اش محکوم به مهاجرت است، آذربایجانی که روستاییان اش محروم و محکوم به زندگی در خانه های گلی، آذربایجانی که زلزله زدگان اش محکوم به روز کردن شبهای سرد در چادرها، آذربایجانی که هر خواست و اعتراض اش بنام تجزیه طلبی سرکوب می شود. بله، خواستهای آذربایجان شفاف است. حرکت ملی آذربایجان، حرکت ضداستعماری و ضدنژادپرستانه آذربایجان، حرکتی که حق و عدالت به وطن می خواهد. آذربایجان اینبار با تمامی فشارها عزم اش را جزم کرده برای آزادی اش و برای سعادت فردای فرزندانش. آذربایجان از هر فرصت و امکانی برای رساندن صدای خود به ملت ضللم زده اش، به جامعه جهانی و دولت استعمارگر تهران استفاده می کند.

اینبار طرفداران خلاق تراختور با بازکردن پارچه نوشته بزرگ "آذربایجان جنوبی ایران نیست" در جریان بازی با الجزیره امارت بی پروا سخن گفتند.  آنها دیگر پیام جدایی طالع و آینده آذربایجان از ایران را اعلام کردند. آذربایجانی که دیگر حرفهای خود را گفته می داند، آذربایجانی که دیگر هیچ امیدی در ایران نمی بیند، ایرانی که هیچ توجهی به خواست حقوقی آذربایجان نمی کند حز سرکوب آذربایجان را در راه استقلال قرار داده است. استقلال از سیستم استعمار، رهایی از تحقیر و توهین ها، استقلال برای آزادی زبان قفل زده اش، استقلال برای نجات دریاچه اش و استقلال برای دفاع از شرافت و انسانیت. آذربایجانی حرکت مدنی خود را با الهام گرفتن از حرکتهای مدنی و ضدنژاد پرستانه به پیش می برد. آذربایجان با تهران اتمام حجت می کند. بگذار تهران و استعمارگران ما را هر چی می خواهند بنامند. ما استقلال طلب  هستیم، استقلال برای آذربایجان از سلطه استعماری ایران، ایرانی که در آن جق و جقوقی نسیب امان نمی شود و ما بیگانه ای هستیم در وطن، ایرانی که در آن زبان مادرامان از ما گرفته شده است، ایرانی که است استعمارگر و ظالم! حتی این حقوق از یک مهاجر در یک کشور بیگانه گرفته نمی شود ولی از ما میلیونها آذربایجانی و تورک گرفته شده است. کدام قدرت است که این چنین ما را بی زبان کرده است؟ البته که قدرت استعمارگر، مگر ما دولت خود و کشور خود را داشتیم بازهم زبان امان قفل زده بود؟ البته که نه. بله، ما خواهان فروپاشی قدرت استعماری هستیم، ما خواهان فروپاشی سیستم نژاد پرستی آریایی هستیم، ما خواهان فروپاشی فارسی پرستی در یک کشور چند ائتنیکی هستیم.  از اینرو "آذربایجان جنوبی ایران نیست" و از این به بعد شعار اصلی  آذربایجان و هر آذربایجانی خواهد بود.