از قبل اطلاّع داشتیم که جاسوسانِ وابسته به سازمان اطلاّعات و امنّیت خارجی بریتانیا SIS (اسآیاس) در مادرید به شدت مشغول فعّالیت بودند و هر روز کارِ آنها سخت تر و سخت تر میشد اما جدیداً اسنادی انتشار یافتند که نشان میدهند که سازمان اطلاّعات و امنّیت خارجی بریتانیا با پرداختِ ۱۴ میلیون دلارِ آن زمان (رشوه !) به ژنرالهای برجستهٔ آن زمانِ دولتِ اسپانیا (ژنرال آلفردو کینْدِلان Alfredo Kindelán ، ژنرال لوئیس اُرگاز Luis Orgaz ، ژنرال آنتونیو آراندا Antonio Aranda )؛ مانع شدند تا فرانکو Francisco Franco و هیتلر Adolf Hitler با هم متحّد شوند.
این ژنرالهایی که رشوه را پذیرفته بودند؛ نظامیانِ سلطنت طلبی بودند که دائماً ژنرال فرانکو را در زمینه بازگشتِ شاهِ قانونی اسپانیا تحتِ فشار قرار میداند و حتّی با اینکه فرانکو (وقتی در ۱۹۳۹ جنگ تمام شد، بیش از دویست هزار نفر کشته شده بودند و فرانکو تا سی و سه سال بعد یعنی ۱۹۷۵ دیکتاتور اسپانیا باقی ماند. در سال ۱۹۴۷ تحت فشارهای داخلی و خارجی قانونی به نام «قانون جانشینی» نوشت که حکومت اسپانیا را پادشاهی اعلام میکرد و فرانکو سمت نیابت سلطنت را احراز کرد. بر اساس این قانون جانشین فرانکو باید یکی از افراد خاندان سلطنتی باشد که توسط خود فرانکو انتخاب شود و در صورت مرگ یا بیماری فرانکو، زمام امور را در دست گیرد. اما فرانکو تا سال ۱۹۶۲ اقدام به تعیین ولیعهد نکرد ) راضی به این کار نبود و آن را بعدًا خیانتِ این نظامیان نامید ولی مجبور شد که زیرِ بارِ این فشار برود و این نشان میدهد که رأی و نظرِ این ژنرالها به خصوص ژنرال آلفردو کینْدِلان و ژنرال لوئیس اُرگاز در تمامی موارد در تصمیماتِ نهایی فرانکو اثر داشته است.
البته جاسوسانِ انگلیسی مانندِ اَلَن هیلگارث Allan Hillgarth و ساموئل هُوارْ Samuel Hoare نیز نقشِ بزرگی درین زمینه (در مادرید) داشتند و به طورِ حتم بدونِ کمکِ آنها و شناختی که از اسپانیولیها داشتند؛ اُمورِ جاسوسی دولتِ بریتانیا بر علیه آلمان نازی و اسپانیا به پیش نمیرفت. آنها دقیقاً میدانستند به چه کسانی، چگونه و چقدر رشوه بدهند، کارِ آنها بسیار ظریف و حسّاس بود و همین باعث شده بود که هیچ گاه به تلهٔ جاسوسانِ نازی نیفتند، تا این حّد که نازیها برین باور بودند که دولتِ بریتانیا اصلاً جاسوس در مادرید ندارد !
البته تعّجب هم نباید کرد چون وینستون چرچیل Winston Churchill نگران جَبَل الطارق Gibraltar و جزایرِ قناری Canary Islands بود، او کم و بیش خبر داشت که نازیها در سالِ ۱۹۴۰ میلادی عملّیاتِ فِلیکس Operation Felix را به راه انداخته بودند و اگر کمکهای جاسوسانِ انگلیسی نبود؛ همگان تصّور میکردند که آلمان قصد دارد نیروی دریایی خودش را از آنجا عبور داده و به بریتانیا حمله کند؛ در صورتیکه این عملیات فقط برای بستنِ ارتباطِ نیروی نظامی بریتانیا با دریای مدیترانه Mediterranean Sea بود که در آخر شکست خورد.
اَلَن هیلگارث با افرادِ سرشناس و پر نفوذ در اسپانیا رابطه داشت، یکی از آنها بازرگانی مشهور بود به نامِ خوان مارچ Juan March که او را قبل از جنگ میشناخت و حالا مافیای ترافیکِ نفوذ و قدرت را در مادرید رهبری میکرد، هیلگارث از این قدرت و این شبکهٔ مافیایی بزرگْ به نحوِ احسن (بی آنکه مارچ بداند !) استفاده کرده و تمامی نقشههای نازیها (این جاسوسان قسمتی از لژیونِ با افتخارِ کوندور Condor Legion بودند که در جنگ داخلی اسپانیا به ژنرال فرانکو کمک کرده بودند ) را مبنی بر اتحّادِ با فرانکو بر آب میکرده است، هدف کاملاً مشخص بود؛ فرانکو واردِ جنگ نشود.
هیلگارث به روشی یک پارچه نفوذِ خودش را ادامه داد تا واردِ سیستمِ نظامی (در ابتدا نیروی دریایی که اسپانیا در آن زمان بیشترین قدرت را داشت) اسپانیا شد و با شناختی که از این نفوذِ برجسته به دست آورده بود؛ توانست دو عملّیاتِ مهمِ دیگر مانندِ عملیاتِ مینسمیت Operation Mincemeat (و شاملِ طرحی پیشرفته برای فریبِ جاسوسانِ نازی در مادرید) و فرود متفقین واقعی در سیسیل Allied invasion of Sicily را طراحی کند. فرود نیروهای متفقین در سیسیل در ژوئیه ۱۹۴۳، سقوط بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا و متحد هیتلر را سرعت بخشید.
***
۱ ـ این مقاله نوشته مورّخِ اِسپانیولی آقای خولیو مارتین آلارکون Julio Martín Alarcón است که در تاریخِ ۲۴ مِی ۲۰۱۳ میلادی در مجله تاریخ (نسخهٔ اسپانیولی، انگلیسی و فرانسوی) به چاپ رسیده است.
۲ - توضیحِ تصویرِ اوّل: عکسی تاریخی از تمامی ژنرالهای وابسته به ژنرال فرانکو در سالِ ۱۹۴۰ میلادی، ژنرال آلفردو کینْدِلان، ژنرال لوئیس اُرگاز، ژنرال آنتونیو آراندا نیز در تصویر مشاهده میشوند.
دست شما برای ترجمه این مقاله درد نکند. دست جاسوسهای انگلیس هم درد نکند که چنین خدمتی نمودند.
اما اسرارِ اصلی هنوز در آرشیوهای نظامی وابسته به فرانکو در مادرید خاک میخورند، این دانستهها فقط از صدقه سرِ انگلیسی هاست و هنوز جریاناتی مخفی وجود دارد که شاید تا چندین سالِ دیگر مورخین از آنها باخبر نشوند، دولتین آلمان، اسپانیا باید درین زمینه شفافیت به خرج داده و امری خیر انجام دهد هر چند که میدانیم نیروی راستگرای افراطی درین دو کشور صاحبِ قدرتِ تصمیم گیری (در جریاناتِ سیاسی، مذهبی، فرهنگی و حتی ورزشی !) عمیقی است.
با سپاس از لطفِ همیشگی شما .
دست مریزاد، پِر محتوی و آموزنده. بَه بَه به نثر.
این مقاله ایشان مثل اینکه جنگ وحشتناک داخلی اسپانیا را به کل به فراموشی سپرده که زخم روحی اسپانیائی ها هنوز هم خوب نشده. اسپانیا در جنگ داخلی شده بود زمینه زورآزمائی آلمان و شوروی و لابراتوار آنها برای آزمایش جدیدترین اسلحه ها و نخستین بمب افکن ها، پس این آقایون خوب میدانستند که جنگ چه عقوابی داشت به فرض اینکه گنده گوزی های انگلیسی هم درست باشه، ایشان بر عکس سران نظام آریامهری به نفع میهنشان عمل کردند و هرچه از انگلیسی ها گرفتند نوش جانشان.
با سپاس
نیروهای جمهوری خواه در اسپانیا به خاطر عدم ارسال اسلحه (اسلحه های معمولی و سبک) از شوروی و خیانت استالین شکست خوردند، حالا "مورخان" ما از "بمب افکنهای" شوروی صحبت میکنند.
سران "نظام" عاری از مهری ، اگر به نفع میهن کار کردن سرشان میشد، از این القاب سخره ی، چرند مضحک پرهیز میکردند.
کمونیستها (که بیخودی در جلدِ جمهوری خواهانِ مشروطه رفته بودند و وابسته تا به دمِ آخر به دولتِ مسکو!) میدانستند که پشتوانهای عظیم در بینِ مردم اسپانیا ندارند و روسها از قبل این بینش را داشتند تا زیادی به اینها کمک نکنند، ایجادِ یک حکومتِ سکولار (دروغی دیگر) که به دور از باورهای سلطنت و مذهب باشد؛ در اسپانیا غیرِ ممکن بود.
متأسفانه اسرارِ فراوانی درین رابطه وجود دارد و کشورِ ما نیز غیرِ مستقیم با این گونه حوادث ارتباط داشته است.
با سپاس از دیگر حضرات و عالیجنابان فرد و فضولی خان و مش قاسمِ گرامی.
استاد شراب سرخ در اسپانیا خیلی بیشتر از استالینیستها ، آنارشیستهای اسپانیایی مناطق آزاد شده را در دست داشتند. و اتفاقا اولین هدف استالینیستها در قلع و قمع مخالفین سیاسی اشان همین آنارشیستها بود. که متاسفانه در بسیاری از مشاهدات از "یاد" میرود.
سپاس
مش قاسمِ گرامی، حّق با شماست امّا این حرکت هیچگاه پشتوانه واقعی در بینِ مردم نداشت، اینها به مردمانِ مذهبی (کاردینال ها، کشیش ها، راهبان و راهبه ها) (هم مسیحیون و هم یهودیان) حمله برده و بسیاری را کُشتند، کلیساها و کنیسههای فراوانی خراب شد، کشتارِ عظیم و بی سر و صدایی راه انداختند که کم کم به گوشِ بی طرَفیون رسید و اینها (حتی در کمالِ مخالفت با سلطنت) مجبور شدند به فرانکو ملحق شوند.
با تمامِ این حرفها بنده بیش از ۱۸ سال است که به اسپانیا رفت و آمد دارم، درانجا نیز درس خوانده و زندگی کردم، برای دانشگاههای مختلف و ارتباطاتِ جمعی اسپانیولی کار کرده و هنوز برای انجامِ پروژههای مختلفی به اسپانیا رفت و آمد دارم، یکی از این پروژهها در رابطه با جنگِ داخلی اسپانیا است و باور کنید گورستانها دیده و با شاهدانِ سالخوردهای دیدار کردم که گاهی قاتل بودند و گاهی یک قربانی بی صدا !
اسپانیا سرزمینی با بافتِ عمیقِ مذهبی گره خورده است (مانندِ ایتالیا و پرتغال)، حزبِ کمونیستِ اسپانیا در اوایلِ ۸۰ (یادمان نرود که شاه خوان کارلوس اوّل این حزب را قانونی کرد!) از بین رفت و چپِ اسپانیا به روی کار آمد که هیچگاه بیش از معدود رأی و نماینده؛ چیزی عایدش نشد. امید تنها به سوسیالیستها است که شاید گاهی حرکتی مثبت در آن مملکت ایجاد کنند و اما و صد اما که این هم دردسرهای خودش را دارد.
فرانکو کاملاً میدانست چگونه اسپانیا را سریع از دستِ جمهوری خواهان درآورد و درین راه موفق بود.
شراب سرخ عزیز، به هیچ وجهه قصد مجادله یی طولانی در مورد انقلاب اسپانیا و جنگ داخلی آن را ندارم، ولی در کمال احترام بایست متذکر شوم که اتفاقا اکثریت کشاورزان و دهقانان بی زمین در اسپانیا بسیار موافق اصلاحات ارضی بودند، چه برسد به کارگرانی که در کارخانه های خود مدیریت کارگری اعمال میکردند. از یاد مبریم که این بافت "عمیقا" مذهبی اسپانیا همچنین مدرنیستهایی مانند گارسیا لورکا و غیره را به وجود آورده است.
بدون هیچ شک و شبهه اگر خیانتهای استالین در سرکوب آنارشیستها، و عدم ارسال تسلیحات در کار نبود، با تاریخی بسیار متفاوت سر کار داشتیم.
این حقیر نیز از دوران دبیرستان همواره تاریخ و تحولات اسپانیا را دنبال نموده ام.
مش قاسمِ عزیز و گرامی ...
من نظر - دانش و دانستههای شما را احترام گذاشته و تنها به صورتِ دیگری به این بحث میپردازم. خوشحالم که همیشه به تحولاتِ اسپانیا توجه داشتید.
جریان اینجاست که بنده تنها از روی اصولِ تجربی روز میتوانم به تاریخ اعتماد کنم (اصولِ تجربی یعنی تحقیق، تفحص و پژوهش در آرشیوهای مربوطه و در نهایت کارِ مستقیم با مردم ) و دانش و علمِ گرفته شده از روی کُتب ارزشی خاص ندارند، این کتب بیشترین خیانت را به عالمِ بشریت کردند (منظور کتبِ مورخینی است که با قصد و طرفداری از رژیمِ خاصّی این گونه چرندیات را مینگاشتند، همین ایرانِ خودمان را فراموش نکنیم که در دورانِ ۶۰ - ۷۰ ساله چقدر کتابِ تاریخ بیخودی نوشتند و به ریشِ ما بستند و بسیاری از این کتب ریشه واقعی ندارند) و امروزه پژوهشگران تنها به آرشیوها و شواهدِ زنده برای دادنِ نظر و تئوری احتیاج دارند، صحبت درین رابطه فراوان است.
چند نکته فرمودید (اصلاحاتِ ارضی، مدرنگرایی، لورکا، استالین، آنارشیست ها) که بنده تنها به لورکا و آنارشیستها اشاره خواهم کرد تا بعد !
بنده عضوِ انجمنِ اِئوروپا اِسپیریتوالیسمو هستم و چندی پیش در خانه مسکونی لورکا در مادرید وقت شد دیدارِ مجددی با یکی از عمو زادگان ایشان داشته باشم.
احتمالا شما تصور میکنید که لورکا به دستِ فالانژها کشته شده است، خیر ! ساده و خلاصه جریان را برایتان توضیح بدهم، لورکا توسطِ افرادی مذهبی (که هیچ گونه ارتباطِ سیاسی با دستگاهِ خاصی نداشتند) که ریشه خانوادگی نیز داشتند؛ به قتل رسیده است، حتماً دلیلِ آن را میتوانید حدس بزنید. (چندی دیگر در رابطه با آن خواهم نوشت)
آنارشیستها روشِ کثیفی برای سربازگیری داشتند و آن هم این گونه بود که از خانوادهها میخواستند که فردی از هر خانواده بدانها بپیوندد اگر نکنند؛ از خوراک خبری نیست و خداوند شاهدِ من است که در دو سری به چند گورستان در شمال و شمالِ شرقی اسپانیا (سرزمینهای اَستوریا و باسکْ) اعزام شده و شاهدِ دیدنِ استخوانهایی بودم که نشان میدادند به طرزِ فجیعی اعدام شدند... باز صد رحمت به فرانکو !
دنیا عوض شده است و به هر حال مردم دیگر به این سادگی مسایل را باور نمیکنند، آن آرامش و آن آسایشی که آنها به دهقانان قول میدادند؛ سرابی بیش نبود ، کاملا توجه داشته باشید که خود بنده یک جمهوری خواهِ ساده هستم ولی درینجا باید بگویم که فرانکو تا حدودی اسپانیا را از تجزیه و نابودی نجات داد ... اِی کاش اشتباه کرده باشم اما بر ضّدِ گفتهٔ من؛ نیاز به نشان دادنِ مدرک است.
با سپاس.
شراب جان، تاریخ هم مانند هر علم دیگری مداوما در حال تکامل و تکمیل شدن است. در مورد دست داشتن نزدیکان لورکا در مرگش، گفته ی شما صحیح است، اما نباید از یاد برد که یک متن اجتماعی عمومی فالانژی بود که اجازه میداد چنین تراژدی هایی انجام گیرد.
من قصد فرشته ساختن از آنارشیستها را ندارم، سرباز گیری خود سنت کثیفی است. انجام وظیفه باید داوطلبانه باشد. در این حال دست آوردهای آنارشیستها (و کلا تمامی جمهوری خواهان اسپانیا) در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، و بهبود در زندگانی روزمره ی مردم غیر قابل انکار است.
مالکیت بر زمین برای دهقانان بسیار بیشتر از سراب است. معنای زندگیست و مبداء وجود.
آنچه تمامی تاریخدانان اروپا در آن متحد النظر میباشند این است که شکست جمهوری در اسپانیا راه را برای هیتلر در آلمان و موسولینی در ایتالیا باز کرد. در مورد منطقه ی باسک خود شما بهتر میدانید که این منطقه همواره از پیچیدگی های خاص خود برخوردار بوده است.
سپاس
اما ساواک و حزب رستاخیز فرصت میده به حجتیه و "علما".
اگر میتونستی فارسی بخونی میفهمیدی که شکست انقلاب در اسپانیا از سرکوب آنارشیستها شروع شد. و این مسلک و سنتی بود که هیچ ربطی به شوروی نداشت، ولی برای ذهن علیل هنوز درگیر جنگ سرد، "منطق" همه ی جنبش ها از مسکو شروع میشه.
آره؛ درسته برای آنکه او هم برداشتش از تاریخ مثل شما یک بعدی بود. جوابتو جناب سرخ داد و تکرار مکررات نمیکنم. با فناتیک و منطق بچه گانه بحث منطقی نمیشود کرد. اگر اگر اگر...
حتا یک کتاب تاریخ آبرومندانه در تایید "نظرت" نمیتوانی بیاوری. فقط دو خطی های کلیشه ای تکراری.
شما اول مقداری در مورد تاریخ انقلاب اسپانیا خود را مطلع نموده، سپس داد "تاریخ نگاری" بر آورید.
این نیز ترجمه ی آزاد از "فدریکو گارسیا لورکا" (در ساعت پنج عصر) با صدای الف. بامداد:
http://www.youtube.com/watch?v=BID3kmxONJU
بروبابا مثل اینکه cut and paste کردن هم شد هنر. وقتی یاد گرفتی برای خودت فکر کتی آنوقت هنر کردی.
تو هر وقت یاد گرفتی از کلیشه و تکرار پرهیز کنی، تازه میفهمی نبشتن یعنی چه. از قرائت و مطالعه که از بیخ یوخ تشریف دارید. خدا شفا بده.
پسرم بیست سال پیش که ما از حق بیان سلطنت طلبان ارتجاعی دفاع میکردیم، شما هنوز در قنداق تشریف داشتید.