آقا جان؛ دختران ایرانی از زمان کودکی و هفت هشت سالگی شروع کرده به مشکل آفرینی، بزرگتر که میشن دیگه واویلا.
با بیرون انداختن چند تار شوید از زیر حجاب اجباری و ساطع کردن اشعه مکشوفۀ پرزیدنت ابوالحسن خان بنی صدر، یا با نشان دادن قوزک پا، یا با چکمه پوشیدن، بالاخره یه جوری مومنان را حالی بحالی کرده از صراط مستقیم به زیگزاگ رَوی میکشانند.
هر چی هم فاطی کماندو ایکبیری صیغه کار و اصغر بسیجی بوگندو گشت های زحمتکش ارشاد زور میزنند باز حریف نمیشن.
تازگی ها هم که ترفند جدید میزنند و "ساپورت پوش" شده خروج فوج فوج شریعتمداران از دین مبین را افزایش داده اند.
بالا از رشته نوشته هایی است که دو سال پیش بمناسبت یورش وحوش به بانوان ایرانی به یهانۀ پوشیدن ساپورت تقدیم شد. (عکس بالا)
پس از اتمام نیاز به صف ها برای مصرف تبلیغاتی در شو "انتخابات" مشروعیت بخش، زمان دوباره چنگ و دندان نشان دادن فاشیست های اسلامیست "اصلاح طلب" و غیره رسیده. خبر جدید از تقاطع:
"وبسایت محلی "شیرازه" که به سپاه پاسداران استان فارس نزدیک است، از بازداشت «مدیر یکی از برندهای لباس» در این استان به دلیل «فریب دختران جوان با لباسهای مبتذل و بدننما» و «ترویج ساپورت زنانه در ایران» خبر داده است.
این وبسایت، فرد بازداشتشده را «مدیر یکی از برندهای معروف» معرفی کرده و با بیان اینکه او «زمینه فساد بسیاری را فراهم کرده بود» نوشته که وی توسط «نیروهای امنیتی سپاه فجر شیراز» دستگیر شده است."
دوباره این پرسش صادقانه مطرح میشود:
آیا زمان آن نرسیده که مومنان یا چشماشونو درویش و عین قبل از انقلاب خوش عاقبت که زنها مینی ژوپ و بیکینی پوش بودن و یک در یکصد هزارم الان فساد و خروج از دین مبین نبود، عین آدمیزاد در کنار زنان زندگی کنند و یا صیغه جات و عیالهاشون با پرهیز از زین های پهن و باریک ، بار کجاوه کرده تشریف ببرند شبهه جزیره زادگاه فرهنگ مطبوعشان و یا کعبه موعودشان در کانادا؟
دور نیست، رهایی اصلاً دور نیست
"تنها حقیقت است که رهایی میبخشد"
تبریک
در وجود رابطه تنگاتنگ، اسفبار، ناگزیر، آلوده و مهلک دو حرفه "مانکن یا مدلینگ" و "سوداگری جنسی یا فحشا" شکی نیست. پدیدهای جهانیست که از میلان تا ملبورن به یک سیاق است...که میتوانید در اینجا و اینجا در باره آن بیشتر بخوانید...و اما در مورد مالش زین دوچرخه به (ببخشید) اونجای خانوما این را عرض کنم که اگر ندانمکاریهای شاه مالیخولیازده و خیانات و جنایات دربار هرزه، رذل و تمامیتخواه پهلوی نبود، ما امروزه گرفتار این آخوندای بوگندوی پرتوپلا گو نبودیم.
فرد جان
میدونم که خیلی لیبرال، دموکرات و خلاصه دلرحمی.
ولی شما چرا اجازه میدی این بچه آخوند مزدور نیاکی، این لات بی سر و پا بیاد روزانه تربیت اون فاحشه خانه که در اون به دنیا اومده رو به رخ بقیه بکشه؟
شما اطلاع دارید که این مزدور منتقدان خود مانند من را به تمام بلاگ هاش (چه به اسم "دیوانه"، "فرامرز"، "شازده اسدلاه میرزا"، "اسفند اشنا"، "فضولی"، و و و") ممنوع الورود کرده؟
حمال درد آشنا؛
پس از شاد باش نوروزی، در واکنش به پرسش دو نکته و بعد یک تقاضا تقدیم میکنم.
اول - به گمان من یکی از معضلات بدخیم که نقش کلیدی در خراب شدن آوار انقلاب بد عاقبت بر سر ایران و ایرانی داشت و به تداوم سیه روزی ساری و جاری تاکنون ۳۸ ساله بسیار کمک کرده همین عدم تحمل آرای مخالف و همزمان تلاش برای سرکوب آن است.
شوربختانه دیکتاتوری، حتی در آنانی که عاشق آزادی هستند، ریشه دوانده و این تضاد را براحتی میشود درون خانه و در اجتماع لمس کرد.
نوش دارو هم معلوم است و دیگر جوامع گرفتار این بلا از همین راه رها گشته و خوشبخت شده اند. آزادی خود را تنها میشود با تحمل آرا مخالف، هر آنچه بد نیت باشد، و همچنین تلاش برای آزادی بیان همۀ مخالفان بدست آورد. تنها به قاضی رفتن و حرفهای عوام پسندانه زدن بدون به چالش کشیده شدن توسط مخالف زهر مهلک آزادی است.
دوم - پیشتر در چند مورد مخالفت خود را با سردبیر این سایت در باره نصب سیستم که به کاربر اجازه سانسور میدهد را بیان کرده ام. به گمان من این کار عین دادن مواد مخدر به معتادی است که برای بهروزی خود نیاز به تحمل درد ترک مخدر دارد. پیشنهاد حداقل مجهز کردن سیستم به نشان دادن رد پای سانسور اظهار نظر کاربر هم البته نادیده گرفته شد.
به گمان من، یکی از عواقب عدم تبادل نظرات موافق و مخالف این سیستم مسدود کردن، سانسور، نظرات کاربر غیر موافق و توانایی محو آن کاربر از نسخه روی مانیتور، پایین آورد تعداد بازدیدکنندگان است.
و تقاضایی که از شما دارم، در واژه واژه اظهار نظراتی که میکنید بوی درد آشنایی می آید. باشد که در این سال نو بتوانید بر درد مشترک طوری مسلط شوید که کنترل بیشتری بر انتخاب واژه ها داشته و در به چالش کشیدن برخی نظرات دیگران ممسک شده، شاید به نوشتن بلاگ هم رو آورده و از این تریبون آزاد برای بیان افکارتان استفاده بهینه کنید.
شاد و تندرست باشید، آزادی ایران و ایرانی را دیده و در افتخار و لذت آبادسازی ایران سهیم باشید.
جناب فرد
خوب بود توضیحاتی در مورد ماخولیا نیز به پاسخ قبلی تان اضافه می نمودید.
بنده به عنوان یکی از کاربران این سایت فکر میکنم آزادی بیان بی حد و حصر نیست و احتیاج به حراست دارد. در حالی که هر نوع نظر مخالف و موافق آزاد است، دشنام و آزار دیگران جایز نیست و میدان دادن به فحاش مترادف با پایبندی به آزادی زبان نیست. عکس آن البته صادق است و با میدان دادن به افراد لات و بدزبان باعث میشوید که دیگران خاموشی گزینند و عطای چنین تبادل نظر را به لقای آن ببخشند. خوانندگان نیز که چیزی به جز فحش و حرفهای پوچ نمیبینند از این سایت رخت میکشند.
از آنجا که تهمتی دیگر به من زده شده باید عرض کنم که بنده بجز ابن عقده هیچ فرد دیگری، حتی حمال بدزبان بی ادب را ممنوع الورود ننموده ام و اما بی شک در آینده نیز اگر کسی به آزار دیگران بپردازد از آن جلوگیری می نمایم. در مورد ابن عقده باید متوجه شده باشید که از نوعی سادیسم رنج میبرد و با اجازه دادن به او که بلاگهای شما را میدان خود کند و به آزار خوانندگانتان بپردازد فقط خوانندگان خود را از دست میدهید اما صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
دیوانه سرآمد صد عاقل؛
فرمایش شما صحیح است و در کامنت بالا وارد دیگر موارد منجمله مالیخولیا نشدم، در مورد دهان دریدگی هم درست میفرمایید.
ولی، نظرم در باره سانسور کامنت ها، و دهان دریدگی در عین بصورت اصولی قبول نظر شما، فرق هم دارد.
به گمان من زمان و مکان آن چه که شما میگویید، و صحیح هم میگویید، وقتی است که در جامعه ای فرهنگ دموکرات منشی حسابی جا افتاده است، و الا، همانطور که فاشیست ها زن ستیزی خود را به استدلال و بهانه محافظت از بانوان در برابر رذل ها و دهان دریدگی آنان به اجرا میگذارند، از دست دادن خوانندگان هم میتواند مورد سوء استفاده برای سانسور شود.
و دیگر آنکه، حملات شخصی آزارم نمیدهد و تنها به من این پیام را میرساند که مخالف چنته اش خالی است و چون نمیتواند با استدلال مطلب را به چالش بگیرد، دست به ترور شخصیت، دهان دریدگی و فرافکنی میزند.
دست آخر هم این را عرض کنم که خرد جمعی را نباید دست کم گرفت. بقول خواجه:
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
نوروزت دیوانه عاقل مرام شاد باد و سرت سلامت و همواره پُر شور و غوغای عشق
دروغ محض است و حمال نام حمال صفت هیچوقت از طرف من ممنوع نشده كه هيچى، هيچكس ديگر را هرگز ممنوع نكرده و مخالف اين سياست «سردبير» بوده و هستم.