"دوشنبه ۱٠ بهمن ۱۳۵۷ برابر ۳٠ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی
از مقاله آقای رضا براهنی در روزنامه اطلاعات:
"از آنجا که حضرت آیتالله خمینی مظهر آزادی ایرانیان از یوغ بندگی و بردگی استعمار و سلطنت ملعبه قرار گرفته در دست استعمار هستند، مردم ایران بازگشت ایشان را به فال نیک گرفتهاند و احساس میکنند که بزودی با کوششهای بیشتری که در خود ایران برای ایجاد یک دموکراسی گسترده، عمیق و واقعی به عمل خواهد آمد، ایران سرانجام پا به مرحلهای خواهد گذاشت که در پایان آن فقر، افلاس، خفقان، ورشکستگی، نومیدی، آزمندی و حرص سرمایهدارانه از میان بر خواهد برخاست و ایرانی از هرج و مرج اقتصادی، بینقشه و حکومتی بیبرنامه نجات خواهد یافت و با داشتن برنامهای دقیق به بازسازی جامع کشور همت خواهد گذاشت.
لکن دولت غیر قانونی بختیار، دولتی که امپریالیسم آمریکا برای پر کردن خلاء شاه در ایران کاشته است،....."
دیروز سالروز مرگ بزرگترین ایرانی کُش در چند صد سال اخیر بود. به جرات میتوان گفت که هیچ فردی در آن محدوده زمانی به اندازۀ روح الله خمینی به ایران، ایرانی و حتی مذهب تشیع صدمه نزده و شوربختانه آن آسیبهای مهلک همچنان توسط کادر "اصلاح طلب" و غیرۀ نظام فاشیسم دینی او پیگیری میشود.
تاریخ، ساده انگاری و خامی ماشاءالله روشنفکران غالباً چپول ضد "امپریالیسم آمریکا" را که در خراب کردن این آوار بر سر ایران و ایرانیان نقش اساسی بازی کردند ثبت و ثابت کرده .
حالا پس از ۳۵ سال سیه روزی، مقایسه کنید میزان خامی نازنینان پیش از انقلاب خوش عاقبت را با ماشاءالله چپولان و نازنینان بعضاً آمریکا نشین این دوران که در پی اصلاح فاشیسم دینی و آن هم از طریق صندوق رأی فاشیست های دینی هستند و از آن طریق تداوم مبارزه با امپریالیسم آمریکا و صد البته صهیونیسم و اسرائیل.
قبل از فاجعه تک و توکی مانند بانو مهشید امیرشاهی، سینه سپر کردند تا جلوی این بلا را بگیرند، ولی دولت آندسته انگشت شمار روشنفکران روشن بین مستعجل بود.
دور نیست، رهایی ایران اصلاً دور نیست.
"تنها حقیقت است که رهایی می بخشد"
تبریک
"استاد" براهني هميشه جلو تر از همه بدنبال هر انكه با شاه بد بود ميدويدند. شاهكار ايشان "ادمخوران تاجدار" است كه به انگليسي نوشتهاند و دران همه بد بختي ملت ايران را بر عهده محمد رضا پهلوي گذاردهاند و او را ميراث دار "تاريخ مذكر" نام نهادهاند. گويي هيچ كشور ديگري به گمان ايشان تاريخ مذكرنداشته و چنانچه در نوشته بالا مشهود است، فرشته اي بنام خميني از اين تاريخ مستثني بوده. كينه شخصي ايشان نسبت به محمد رضا و پدرش توانايي خواندن واقعي تاريخ را از ايشان گرفته بود بطوري كه هر گونه تجدد دوران شاه را ظاهري، بي عمق و موجب استمرار "استبداد اسيايي" از نوعي كه كارل ماركس مشخص نموده بود ميدانست .و اين زماني بود كه حضرت دكتر در كمپ ماركسيستهاي تراتسكي است بودند. بدون شك ان كمپ امروزه خالي گرديده ولي زماني پر بود از افرادي كه فكر ميكردند ميتوان ماركسيسم اومانيستي را در ان يافت. ايشان و عده اي ديگر از يا رانشان مثل علي اصغر حاج سيد جوادي انجمن طرفداران زندانيان سياسي را از امريكا رهبري ميكردند. اقاي حاج سيد جوادي نيز بدنبال "امام" دويده و منتظر معجزات دمكراتيك اسلامي بودند كه ناگهان گاوشان زاييد! دكتر رضا براهني ازجمله " انتلكتول " هايي هستند كه فردي چون اسد الله علم ، با همه خفت و خواري هايش، بدرست " ان " تلكتويل ميناميد.
با تشکر از جناب فرد اینجانب نیز از ایشان (جدائی طلب آذری - تاواریش براهنی) به مناسبت سالگرد ورود خجسته اثر امام به ایران در سال ۵۷ یادی کرده بودم:
http://iranian.com/posts/view/post/6582
Great Minds Think Alike!