دولت ترامپ از تمام گزینه­‌های روی میز و زیر میز علیه ایران استفاده کرده است، فقط مانده گزینه حمله نظامی، که این روزها جنگ­‌طلبانی همچون بولتون بی‌­صبرانه بدنبال آنند و خود را در یک قدمی می‌بینند. دولت ترامپ برجام را دوسال تحمل کرد تا شاید با تلاشهای دیپلماتیک قدرتهای بزرگ و افکار عمومی را با خود همراه سازد. اما سرانجام بهتر آن دید که خود را از قید و بندهای برجام رها کند تا با فراغ بال از تمام تحریمهای اقتصادی ممکن بر ایران فشار وارد کند و فروش نفت ایران را کاهش دهد و با تحریمهای بانکی و بخشهای مختلف صنعتی همچون پتروشیمی، فلج کردن دولت ایران هدف گرفت. سپاه پاسداران را در لیست گروههای تروریستی گنجاند و با سر و صدای فراوان، ناوهای جنگی را به منطقه گسیل داد تا زمینه روانی و نظامی تهاجم نظامی فراهم شود.

اکنون در ذهن ترامپ و بولتون چه می­گذرد؟ دستاوردهای یک جنگ کوتاه مدت هوایی برای نابودی زیرساختهای نظامی، اقتصادی و هسته‌­ای ایران و سپس برداشتن پرچم صلح سناریوی مطلوبی به‌ نظر می‌رسد. آمریکا در مدت 72 ساعت مراکز هسته­‌ای، نظامی، تاُسیسات نفتی، گازی و پالایشگاهی، نیروی دریایی، بندرگاهها، فرودگاهها و حتی پل‌های استراتژیک و صنایع عمده ایران را بمباران می­کند. سپس زیرکانه پرچم صلح را برمی‌دارد و قبل از آنکه ایران پاسخ داده باشد، ندای صلح و مذاکره سر می‌دهد و دولت خود را اهل منطق و گفتگو می‌نمایاند.

بدین ترتیب، پس از این حملات هوایی کوتاه‌مدت و هدفمند، ایران تبدیل می‌شود به یک خطر کوچک و درجه دو همچون انصارالله یمن و حزب الله لبنان. چندسال بعد همانند سناریو عراق، با ادامه فشار تحریمهای همه جانبه، نارضایتی عمومی و شورشها و اختلافات داخلی زمینه را برای یک یورش تمام‌کننده برای پایان جمهوری اسلامی و احتمالاً تجزیه ایران فراهم می‌کند.

موانع اجرای این سناریو:

الف- افکار عمومی آمریکا: برای ترامپ مهم است که در انتخابات 2020 پیروز میدان باشد تا عرصه را به رقیب واگذار نکند. ترامپ با شعار تمرکز بر منافع آمریکا و پرهیز از ماجراجویی­ خارجی به قدرت رسیده است. اما پس از برجام، مردم آمریکا، ایران را یک خطر جدی احساس نمی­کنند. لذا ضروری است با کمک افراطیون ایدئولوژیک و جنگ‌­طلب ایرانی و آمریکایی این احساس بوجود آید. وجود دولتی عاقل در ایران و چهره­ای اهل مذاکره همچون ظریف از موانع اجرای این سناریو است.

ب- پاسخ نظامی ایران: نگرانی عمده جنگ­‌طلبان آمریکا از هزینه‌­های سنگینی است که بخصوص متوجه متحدان آمریکا یعنی عربستان، اسرائیل و امارات است. امنیت اسرائیل برای آمریکا بسی مهمتر از متحدان عربی است و این همان چیزی است که اعراب بدان توجه ندارند. برای آمریکا مهم نیست که امارات همان نقش کویت در جنگ عراق را در این سناریو ایفا کند و کاخهای ابوظبی و دبی تبدیل به خرابه هایی شوند که دنیا را علیه ایران متحد و با آمریکا همراه سازند و عربستان نیز هزینه‌های لازم را بپردازد مشابه همان نقش در جنگ عراق.

اما منافع اسرائیل همچون منافع آمریکا برای دولت ترامپ اهمیت دارد. اسرائیل حتی در مقابل موشکهای ابتدائی حماس هم آسیب‌­پذیر است، تا چه رسد به حملات موشکی حزب‌­الله لبنان و پایگاههای ایران در سوریه. وسعت جغرافیایی اسرائیل اندک است و از سه جانب، حماس، حزب‌­الله و پایگاههای ایران در سوریه در محاصره قرار دارد. مشکل اساسی این سناریو آن است که ایران برای حملات کوتاه‌­مدت آمادگی کافی دارد و می‌تواند در همان سه روز نیز خسارتهای هنگفتی بر متحدان آمریکا بخصوص اسرائیل وارد کند.

ایران امروز با عراق تحت حاکمیت صدام دو تفاوت عمده دارد: اولاً، صدام با حمله به کویت، زمینه ائتلاف جهانی علیه خود را فراهم کرد، اما ایران با پذیرش برجام، از لحاظ منطقی و جهانی در جایگاه برتر نشسته است و این آمریکاست که با خروج از برجام، طغیان کرده است. ثانیاً، ایران با داشتن قدرت موشکی و متحدانی چون حزب الله و پایگاههایی در سوریه، با عراق صدام متفاوت است.

ایران باید آمادگی لازم برای پاسخ به تهاجم نظامی کوتاه­‌مدت را حفظ کند اما از حرکات تحریک‌­آمیز نظامی و شعارهای جنگ­‌طلبانه پرهیز کند و فریب وسوسه‌­های افراطیون که منطقی جز شعارهای ایدئولوزیک پوچ ندارند را نخورد. جنگ­‌طلبان آمریکا می‌دانند که سه روز حمله هوایی برای تخریب زیرساختهای نظامی و اقتصادی ایران کافی است. اینجاست که گشودن باب مذاکره در شرایط کنونی نه تنها خطری برای ایران ندارد، بلکه مذاکرات طولانی، فرصت ارزشمندی است تا ابرهای تیره جنگ کنار بروند و طوفان جنگ طلبان بخوابد و آسمان آبی آرامش رخ بنماید. گرچه حکایت همچنان باقی است و دشمن اصلی در درون ماست و آن عبارت است از فساد ساختاری سیاسی و اقتصادی که مجال بحث دیگری می‌طلبد.

اسفندیار خدایی