مجله تابلو: گفت‌گو از فهیمه خضرحیدری و توکا نیستانی
از زندگی که حرف می‌زنیم در حقیقت از به خاطر آوردنِ زندگی حرف می‌زنیم. در نهایت آدمیزاد شاید چیزی نباشد جز تداوم حافظه‌اش. بعضی آدم‌ها اما انگار بیشتر از بقیه حافظه دارند؛ گویی که زنده‌اند تا به خاطر بیاورند.
وقتی قرار شد با مسعود بهنود گفت‌وگو کنیم به همین چیزها فکر می‌کردم. به مردی که خوب قصه می‌گوید.
روزنامه‌نگاران نسل من بیش از آنکه دوران اوج روزنامه‌نگاری او را تجربه کرده باشند یا به یاد بیاورند، دوران قصه‌گویی او را می‌شناسند. در تمام این سال‌ها مسعود بهنود همیشه مردی بوده علیه فراموشی. گاه خاطرات مزاحمی را که دوست داشتیم فراموش‌شان کنیم به یادمان آورده، گاه یادهای شیرینی را زنده کرده. قلمش طعم دارد. ادویه مخصوص مسعود بهنود را که ترکیبش خیلی هم معلوم نیست. نثرش با خواننده معاشرت می‌کند. او همیشه آن مهمان خوش‌مشرب و خوش‌پوشی است که به ظرافت و آداب در میانه‌ی مجلس نشسته و قصه می‌گوید و می‌گوید و می‌گوید. شگفتا که قصه‌هایش در جهان ضدقصه و پرشتابِ امروز ما هنوز و همچنان شنونده دارد.
قصه‌ها اما برایش دردسر هم می‌سازند. مسعود بهنود را می‌بینم که قصه‌ها از همه جای گذشته در جست‌وجویش می‌دوند و از او می‌خواهند که تعریف‌شان کند. گاه بر سر راهش، شیدایی و تخیلِ قصه‌نویسی با دقت و واقعیت‌محور بودنِ روزنامه‌نویسی سخت برخورد کرده‌اند. مسعود بهنود سرانجام کدام اینهاست؟ قصه‌نویس یا آن طور که خودش این کلمه را به کار می‌بَرد؛ روزنامه‌نویس؟
در این گفت‌وگو که من و توکا نیستانی - یکی از واشینگتن و آن دیگری از تورنتو - با مسعود بهنود در لندن انجام داده‌ایم - اسکایپ چه کارها که نمی‌کند- تلاش کرده‌ایم که به پاسخ این پرسش نزدیک شویم.
گذشته از اینها اما همیشه اطراف مسعود بهنود جذابیت‌ها و حاشیه‌ها و نقدها و پرسش‌های بیشتری هم وجود داشته. تا آنجا که زمان دست‌مان را باز گذاشت همه این نکته‌ها را با او درافکنده‌ایم.
هیچ روزنامه‌نگاری نباید گفت‌وگو با مسعود بهنودِ هفتادساله با نیم‌قرن حضور پرشور و موثر در رسانه‌ فارسی‌ را گفت‌وگویی بداند مثل هر مصاحبه دیگر. او راه‌های جواب ندادن را به‌تمامی بلد است. سهل و ممتنع در برابر شما می‌نشیند و تاریخ شخصی خودش را گزارش می‌کند. با این حال باید از تسامح و حوصله‌اش تشکر کنم که تقریبا پرسشی را بی‌پاسخ نگذاشت و به‌ وقار و تامل و اطمینان، گفت و شنُفت. در پایان نزدیک به سه ساعت گفت‌وگو با او با خودم می‌گویم نه روزنامه‌نوی، نه قصه‌نویس، شاید بیش از اینها خدای زمان و درنگ باشد؛ شیفته‌ی به چنگ آوردنِ زمانی که مثل غبار در هواست و مشتاق ثبت و ضبطِ امروزی که فردا ناپدید می‌ شود.
خودش می‌گوید در این گفت‌وگو به سوال‌هایی پاسخ داده که پیش‌تر نداده بود؛ هرچند آدمی سخن می‌گوید تا خود را بپوشاند.
(متن کامل گفت‌وگو در وب‌سایت تابلو)