دردنامهء احمد بهارلو به اصغر فرهادی
 
بهارلو:خير برادر! در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ قهرمان شما را نابود و ديو بجايش نگمارده اند. تاريخ ها را با هم اشتباه نفرمائيد. سال ١٣٥٧ را با ١٣٣٢ عوضى نگيريد.
اصغرفرهادی
شما ميخواهى فيلم بسازى يا زيارتنامه بنويسى؟ بنده مانده ام كه چرا ما همه چيزمان با همه فرق دارد؟ مثلا وقتى و اگر يكى از ما به موفقيتى جهانى برسد انتظار و اميدمان اين است كه حالا كه اين ايرانى به جائى رسيده كه وقتى سخنى ميگويد دنيا گوش ميكند، در اين وضعيت بحران و اشغال مملكت، قدمى، حالا گنده هم نشد، كوچك براى كمتر ساختن مصائب حاكم بر مملكتى كه ادعا ميكنند دوست دارند بردارند. در دهه ١٩٦٠ زمانى كه سرهنگ هاى كودتاگر و قلچماق و زورگو حكومت يونان را زوركى بدست گرفته و مردم آزاده و بازادى خوكرده يونان را وادار به اطاعت از مرام زورگوى نظامى خود كردند، طبقه اى كه جنبش مقاومت يونان را سازمان داد و همسو كرد هنرمندان يونان بودند و در راس آنها بانوى گرانمايه اى بنام ملينا مركورى ستاره پرآوازه سينما كه از اشتهار جهانى خود براى رساندن صداى مردم دربند يونان به جهانيان چنان شجاعانه و آگاهانه استفاده كرد كه سرانجام نيز سرهنگ هاى كودتاچى در برابر اراده مردم و اراده جهانى تسليم شده، و بساطشان را جمع كردند و رفتند پى كارشان. تازه آن سرهنگ هاى بدنام شده يونان نه كسى را پشت بام مدرسه ها تيرباران كرده بودند، نه در زندان ها به بچه هاى بينواى مردم تجاوز كرده و كشته و پول تيرش را هم مطالبه كردند، نه بچه ها و جوان و نوجوان را در جنگ بكشتن دادند، ونه ميليونها نفر را فرارى داده و غريبستانى كرده بودند.
 
ملينا مركورى در حقيقت مدلى باقى گذاشت كه هر صاحب نام و آوازه نكوئى را واقف به رسالت خود در برابر بشريت و بالاخره قوم خود ساخت. خوب حالا ما ملينا مركورى نداريم، اما در حد خودمان وقتى مثلا همين اصغر آقاى فرهادى برنده اسكار ميشود و همين جايزه باو موقعيتى جهانى ميدهد كه دنيا سخنش را گوش كند، هرچه منتظر شديم كه ايشان “مرهمى بر زخم دل ” ما نگذاشت كه هيچ دست هنرمندش به طرف نمك هم رفته تا، “نمك پاش دل ريشمان” هم بشود.
ما زمانى كه آقاى فرهادى اسكار گرفت گلايه نكرديم كه مثلا سيمين فيلم جدائى يكبار نگفت براى اين ميخواهد دست دخترش را بگيرد و از ايران ببرد كه نميخواهد روسرى را با تو سرى بر سرش كنند و نصف مردها بحساب آيد. نگفتيم كه عيش مردم را بهم نزنيم و خودمان هم بهمراهشان ذوق كرديم. گفتيم خوب امكانش نبوده بگويد. جناب فرهادى اما، حالا كه دنيا بسخنش گوش ميكند، بجاى تلاش براى رساندن صداى ايرانيان درونستانى و غريبستانى كه ناباورانه ٣٥ سالست گروهى عمامه دار و چاقوكش را صاحب جان و مالشان كرده اند، اعلام ميكند كه ميخواهد فيلم تاريخى بسازد آنهم از حكايتى كه از اول تكليفش را روشن كرده، كه مصدق خدا بود و شاه مزدور و در كربلاى ٢٨ مرداد ١٣٣٢ آمريكا بلب تشنه او هم رحم نكرد و او را سرنگون و مزدوران خود را بحكومت ايران گمارد.
خوب برادر اين حكايت چرند را سالهاى سال در گوش ايرانيان خواندند تا در سال ١٣٥٧ گور دسته جمعى خودرا بكنند، بعد از آن هم شده است بيمه بقاى آخوند و توابع، تكرار آن باين صورت كه ديگر نه شهامتى لازم دارد و نه اشتهاربين المللى. قلم در دست دشمن بوده و هر چه خواسته براى نفاق افكنى ميان قوم ايرانى و در نتيجه تحكيم پايه هاى قدرت آخوند و توابع و سرداران چاقوكش بكار برده. حالا جنابعالى هم ميخواهى مهرتائيدى بر حكايتى بگذارى كه يا نميدانى و يا مصلحت ايجاب ميكند كه در همين حد بدانى؟
شما اگر اعتراضى بدنيا دارى، چرا از اين شهرت استفاده نميكنى كه از ستمى كه ميدانى ٣٥ سالست بر ايرانيان ميرود و خود يكى از آنان بوده اى صحبت كنى؟ بدنيا بگوئى ببينيد كه در سال ١٣٥٧ با ما چه كرديد؟ چگونه آخوند بيسوادى را بر گرده ايرانيان سوار كرديد و جانور درنده خوئى چون خلخالى را نيز همراه با چريك هاى مسكو نشان به كشتار همه مردان و زنان خدمتگزار و ايران ساز گمارديد؟
اگر بن افلك ميايد و در دو دقيقه اول فيلم آرگو تاريخ مملكت جنابعالى را اين چنين مخدوش و تحريف شده نشان ميدهد، شما بجاى ترس از رنجش هاليوود كه خداى ناكرده ديگر مورد لطف اسكارى قرارت ندهد، تصحيحش كن. اما اول داستان حقيقى را پيدا كن وگرنه اينكه از همان اول اعلام ميفرمائى كه مصدق خدا و شاه مزدور و همهء خادمان آن مملكت و خدمات ٢٥ سالهء بعد از ٢٨ مرداد هم كشك، بيشتر بدرد زيارتنامه ميخورد تا فيلم تاريخى. اين چه جور نگرش تاريخى به واقعه ايست كه با روايت آن بهمين سياق دروغين، ملتى را ٦٠ سالست سر كار گذاشته اند. ٢٨ مرداد هرچه بوده و هرگونه كه اتفاق افتاده حاصلش اما جناب فرهادى، ٢٥ سال در پى ٢٨ مرداد ٣٢ بوده كه در آن بزرگترين ميزان رشد و پيشرفت يك ملت در تمامى زمينه هاى اقتصادى، كشاورزى، صنعتى، نظامى، فرهنگى، اجتماعى و بله هنرى و نمايشى بوقوع پيوسته. همين سينمائى هم كه امروز شما يكى از سكانداران بنام آن هستيد، زائيده همان دوران ٢٥ ساله حاصل رويداد ٢٨ مرداد است. همان دورانى كه اينك همه ايرانيان صادق با خود حسرت آنرا ميخورند و چشم حقيقت جوى يك فيلمساز راستين بايد آنرا ببيند و روايت كند.
خير برادر! در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ قهرمان شما را نابود و ديو بجايش نگمارده اند. تاريخ ها را با هم اشتباه نفرمائيد. سال ١٣٥٧ را با ١٣٣٢ عوضى نگيريد. در سال هاى مابعد واقعه اى كه اين چنين پريشان خاطرتان كرده ، ننگ نا برابرى زن و مرد از پيشانى ايران پاك شد. در همين سالهاى مايه پريشان خاطرى شما رسم همه جاگير برده دارى ارباب رعيتى از جامعه ايران برداشته شد و طبقه اى بنام رعيت بى حق و حقوق جايش را به شهروندى صاحب همه حق و حقوق بنام دهقان و كشاورز داد. در همان سالها كه شما بابت آن گله منديد زنان و مردان خدمتگزار و نه هوچى، زير بناى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و ورزشى و هنرى مملكت را آنچنان پى ريزى كردند كه حتى هجوم بيرحمانه سى و پنج ساله آخوند و توابع نيز نتوانسته از ميانش بردارد. شما بابت آن معترضيد؟ جوان هاى تحصيل كرده را بجاى عازم جبهه فتح قدس كردن و شربت شهادت خوراندن بانها در لباس سپاه دانش و بهداشت و ترويج كشاورزى به دورترين روستا هاى مملكت خود ميفرستادند تا هم آن ها را از خواب گران قرون بيدار كنند و هم خود بياموزند، سرزمين گهربارشان ايران كجاست و نيازهايش چيست. شما معترضيد؟بد بوده؟ عمله جات در همين دوران رفتن قهرمان شما و آمدن ديو ديكتاتور بزعم شما، جايشان را به طبقه كارگر ميدهند. ميدانيد سهيم شدن كارگران در سود كارخانه ها حتى براى جامعه اى مثل آمريكا نيز ناممكن بوده است؟ درآمد متوسط سالانه ايرانيان از كره جنوبى نيز فراتر ميرود آمارش هم هى و حاضر است . زحمت هم ندارد. گوگل بفرمائيد. ايرانيان در همين دوران تقريبا به هر جاى دنيا كه بخواهند سفر ميكنند و مثل امروز دروازه هاى دنيا برويشان بسته نيست. در همين دوران ايران علمدار اوپك ميشود و كارتل هاى نفتى را با همين اتحاد كشورهاى صادركننده نفت بزانو در مياورد نه آنكه با مقدارى شعار و عربده و ماشالا مرحبا مملكت ورشكسته ماقبل ٢٨ مرداد را بسازد.
درسالهاى بد بد بد بعد از ٢٨ مرداد جناب فرهادى ايران از يك امنيت و صلح بيست و پنج ساله بهره مند بود كه ديگر نه شرجه و نه چاقو كش و نه دزد ميتوانست خواب از چشم شما بگريزاند. بيم از هجوم عراقى و بمب هاى صدامى كمترين جائى در ذهنيت كودكى و جوانسالى ايرانيان نداشت. در اين سال ها كسى مدعى دين و يا بى دينى شما نميشد. تبعيض دينى نفس هاى آخر را ميكشيد و چه سعادتى ميخواستيد به زاين؟ انسان در گذر ها شلاق نميخورد و سرها بر جرثقيل هاى خيابانى بر دار نميرفت. دكترهايش احمدى نژاد و امثالهم و فيلمسازانش ده نمكى ها و روزنامه نگارش شريعتمدارى ها نبودند. چماق اله كرم ها روى سر جنابعالى فرود نميامد. دست و پاى كسى را قطع نميكردند. سنگسار؟ در قصه ها نيز نبود. شما كه خود اهل معرفتى قربان. در آن دوران هيچ نفهم بى مقدارى حتى آخوند خر متعصب شياد جرات نداشت به زن ايرانى نهيب بزند ” ياروسرى يا توسرى”. خود جنابعالى هم فرآورده همان دوران مابعد ٢٨ مرداد هستيد كه در آن شعار و جنجال و هياهوى بى نتيجه جايش را به فعل و عمل داد تا اين غول خفته ايران از خواب سنگين قرون بيدار شود. تا در سال ٥٧ با آمپول تحميق مذهبى دوباره بخواب جهل فرو برده شود.
 
جنابعالى پيش از آنكه اول فيلم حُكمت را صادر كنى و چيزى را تكرار كنى كه گفتنش نيازى بشهامت ندارد، تاثير ٢٨ مرداد را مرور كن . از ١٣٣٢ تا ١٣٥٧ بعد صادقانه از خود بپرس : آيا رويداد ٢٨ مرداد ( حالا هر جور اتفاق افتاده و هرگز هم اتفاق نظرى نيست) رويداد بدى بود؟ براى كى بد بود؟ براى ايرانيان؟ كه شما تعزيه نامه اش را بتصوير بكشى؟مگر اينكه شما خودت را قبول نداشته باشى. بنده اما ميگويم كه ٢٨ مرداد تاريخ ايران را از كوره راه بشاهراه پيشرفت هدايت كرد هرجور اتفاق افتاده در اصل موضوع فرقى نميكند. اما شما بابت شهرت اسكار دينى بان مملكت بدهكارى كه با اين نغمه ناموزون پرداخت نميشود. اگر نميتوانى و مقدورت نيست، حداقل خرابش نكن. خود دانى
 
احمدبهارلو