بلاگ
نظرات
تازه ترین بلاگ های Jahanshah
کتاب مقدس برای عصر مدرن
Jahanshah | یک سال قبل
۳ ۴۸۷
پیش بینی هوش مصنوعی: ایران درسال ۲۰۲۴
Jahanshah | یک سال قبل
۵ ۷۲۱
راهنمای پرو برای ایرانیان
Jahanshah | ۲ سال قبل
۱۴ ۱۰۰۶
تجمع ایرانیان در لسآنجلس در اعتراض به حکم اعدام برای توماج صالحی
Viroon | ۵۸ دقیقه قبل
۰ ۲۴
دسته: تعیین نشده
مهناز افشار؛ از رأی به اصلاحات تا دیدار با شاهزاده رضا پهلوی
Viroon | یک ساعت قبل
۰ ۳۱
دسته: تعیین نشده
و سالها بعد دخترکی پرشور در مترو به جوانی مشتاق از آرزوهاش میگه که میخواد روزی تهمینه باشد...
دقیقن نگارمن عزیز. زنان هم وقتی بلندپروازی می کنن هیچی مسیرشون رو عوض نمی کنه. با پشتکار جلو می رن.
حالا بعد از اینکه با هم بهم زدین, آیا لباس و کادویی رو که براش خریده بودی پس فرستاد؟
اینجاست که تفاوت دختر ایرونی های سنتی و مدرن را میبینی!
چیزی نبود که بهم بزنیم. من دنبال کار خودم بودم، اون دنبال کار خودش.
یه روز و یه شب ... یه تنیس و یه پیرهن ... زدی توش و الفرار؟
"به سرعت از نردبان ترقی بالا می ره. و چقدر حرف بی ربط پشت سرش که یه لشگر مرد رو لت و پار کرده."
ما آقایون، در مورد خانمها هم که مطلب مینویسیم، داریم خودمون رو افشا میکنیم!
جالب بود جهانشاه عزیز.
نفهمیدم چرا دوستیتون انقدر کوتاه مدت بوده.
هر دو روزنامه نگار (خبرنگار) میتونستید خیلی حرف با هم داشته باشید.
من گفتم که وقت ندارم داستانهای خیلی بلند بخونم، ولی این یکی دیگه خیلی تلگرافی بود، نه؟
در ضمن نمیدونم چه هیزم تری به این بابا فروختی که همیشه و همه جا دنبالت میاد که یه نیشی بزنه :))
اصلا خودش هم نمیفهمه چی میگه.
موفق باشی.
ممنون سوری جان. من اون موقع صبح تا شب سرگرم iranian.com بودم و اون هم به شدت دنبال کارهای ژورنالیستی خودش. بیشتر وقت ها در یک شهر زندگی نمی کردیم. از دو سه ماه پیش تصمیم داشتم درمورد دو زن بنویسم که هر دو ارزوهای بزرگی داشتن. یکی همین تهمینه که به آرزوش نزدیک شده و یکی دیگه که می خواست وزیر خارجه آمریکا بشه ولی نشد و نمی شه. دومی نوشتنش آسون نیست. به اضافه اینکه خیلی تصادفی تهمینه رو تو تلویزیون دیدم و شارژم کرد برای نوشتن یک یادداشت سریع.
منهم حسابی طرفدارشم!
ز سر تا به پايش به کردار عاج
به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج
رخانش چو گلنار و لب ناروان
ز سيمين برش رسته دو ناردان
دو چشمش بسان دو نرگس به باغ
مژه تيرگي برده از پرّ زاغ
سر زلف و جعدش چو مشکين زره
فکنده است گويي گره بر گره
اقلا يه اسم ديگه از تو شاهنامه انتخاب ميكردي. فكر كنم همه فهميدند كه طرف مربوطه كى بود :))