با اعلام خبر جنتی به عنوان رییس مجلس خبرگان، تیترهای رسانه ها از اصولگرا شدن آن مجلس هشدار دادند. ولی در اصل این موضوع مهمی نیست.رییس مجلس خبرگان نه قدرت تعیین رای دارد و نه قدرت تغییر آن. او کسی است که نظم مجلس را نگه می دارد و همین. در حقیقت برای آنانی که در مورد کارکرد این مجلس نمی دانند، انتخاب رییس آن ممکن است امری مهم تلقی شود. مجلس خبرگان اما کاره ای نیست و در تاریخ جمهوری اسلامی، کار بخصوصی هم انجام نداده. در اوایل انقلاب قانون اساسی کشور را تصویب کرد، همین، که آن هم تازه نمایشی بیش نبود.
در قانون اساسی آمده :
"اصل يكصد و نهم:
شرايط و صفات رهبر:
۱ ) صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه.
۲ ) عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام.
۳ ) بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي تر باشد مقدم است."
و همچنین:
"اصل يكصد و يازدهم:
هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بر كنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم مي باشد. در صورت فوت يا كناره گيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شورايي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه و يكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده مي گيرد و چنانچه در اين مدت يكي از آنان به هر دليل نتواند انجام وظيفه نمايد، فرد ديگري به انتخاب مجمع، با حفظ اكثريت فقها، در شورا به جاي وي منصوب مي گردد. اين شورا در خصوص وظايف بندهاي ۱ و ۳ و ۵ و ۱۰ و قسمتهاي ( د ) و ( هـ ) و ( و ) بند ۶ اصل يكصد و دهم، پس از تصويب سه چهارم اعضاءء مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدام مي كند. هر گاه رهبر بر اثر بيماري يا حادثه ديگري موقتاً از انجام وظايف رهبري ناتوان شود، در اين مدت شوراي مذكور در اين اصل وظايف او را عهده دار خواهد بود."
بخاطر داشتن رهبر کنونی، هیچ مواردی که در بالا ذکر شده در توان مجلس خبرگان نیست. این مجلس اما برای آینده ایران بسیار مهم است و دلیل آن را هم خواهم گفت. در زمان حال اما، بخاطر موقعیت سیاسی کنونی مجلس خبرگان نمایشی بوده و اعضای آن قدرت انجام وظایف قانونی خود را ندارند. بعد از انتخاب جنتی به عنوان رییس خبرگان، ایشان فرمودند "ما از حمایت و هدایت ایشان (رهبر) از شورای نگهبان بر خود میبالیم و خدا را در این زمینه شکر گذاریم." ولی طبق قانون اساسی کشور مجلس خبرگان است که باید رهبر را هدایت کند. چاپلوسی بیش از حد آیشان از رهبری نشان دهنده نبود حس وظیفه در مجلس خبرگان است.
با این حال می دانیم که عمر رهبر جاودانی نیست و تمامی اعضای نظام هم این را خوب درک کرده اند. با رفتن رهبر، برای اولین بار در جمهوری اسلامی، قدرت این مجلس نمایان خواهد شد. اولین استدلالی که همه باید آن را خوب درک کنند این است که هیچ نظامی خواهان سرنگونی خود نیست. سرنگونی نظام دو معنی دارد. یک معنی آن واژگونی طبقه حاکم در مقابل یک طبقه دیگر اجتماعی است و تعریف دوم آن، نابودی "سخنگو" و یا "مدیر" نظام برای آوردن مدیری دیگر با تغییراتی در قانون اساسی.
در نمونه اول، نظام و قدرت حاکم تغییر می کند ولی در مثال دوم قدرت حاکم می ماند اما روش حکومت تغییر می کند. نمونه اول همان انقلاب است و نمونه دوم کودتا و یا شبه کودتا. نمونه دوم را در تاریخ نوین دیده ایم. هم در اتحاد جماهیر شوروی، هم در مصر، و جدیدا در ترکیه. زاویه های نمونه دوم می توانند کمی با هم فرق کنند ولی اصل مطلب این است که دارنده قدرت و ثروت در جای خود می ماند. پس برای درک بهتر موقعیت ایران، و بسیاری از کشورهای جهان، باید دانست که چه ارگانهایی قدرت را در اختیار داشته و چگونه ثروت را تقسیم می کنند. در نظام کنونی و حتی با دگرگون شدن نظام، ضمانت ادامه داشت قدرت، برای افراد درون نظام شرط اول است. کما اینکه با سرنگونی نظام به حالت بر اندازی، امکان تغییر زیادی نخواهد بود مگر اینکه مهرهای اجتماعی تغییر کنند، و آن روش و فرهنگ ملی است. البته چیزهایی هست که تغییر کند همانند حجاب زنان، پوشاک و مد روز، موسیقی و پایکوبی، همه آزاد خواهد شد و اصل مطلب که در حقیقت همان عدالت اجتماعی است شاید تغییر چندانی نکند.
بعد از خامنه ای، برای اندی درون نظام، دعواهای مهمی رخ خواهد داد. چرا که اکنون همه می دانند که قدرت رهبری چقدر می باشد و چه نقشی برای ادامه روند کنونی قدرت را داراست. در اینجا نقش رییس مجلس خبرگان هیچ است، چرا که نه او می تواند در تعیین رهبر آینده نقشی داشته باشد و نه اینکه قدرت تحمیل عقیده های شخصی را داراست. وقتی که این رهبر نباشد، چاپلوسی های روزانه به درد هیچ کس نخواهد خورد. در اینجاست که دارنده قدرت وارد میدان خواهد شد.
در تفکر بسیاری دارنده قدرت همان سپاه می باشد ولی چنین نیست. سپاه همانقدر در جمهوری اسلامی قدرت دارد که فرماندهان ارتش روسیه. سپاه و فرماندهانش از تقسیم قدرت سودهای کلانی برده اند ولی نه بخاطر اینکه خودشان قدرت را دارا می باشند. این نهاد سهم خود را می خواهد و تا زمانی که قدرت این سهم را ضمانت کند، سپاه خارج از دعواهای جبهه ای می ماند. البته به این سادگی نیست، چرا که اگر سپاه فکر کند با جبهه ای دیگر بهتر می تواند افراد درون خود را تقویت کند، حتما خط خود را به طرف آن جناح می کشاند، اما نه به حد کاملا محسوس.
دارنده های قدرت از حوزه هم نیستند. آنان قدرت سیاسی اشان وابسته به نظام است و یا داخل شده اند و یا خارج مانده اند. اگر داخل اند، برای قدرت کار می کنند، وگرنه برای تصمیم گیرهای نظام مهم نیستند. البته که نظام روحانیون سرشناسی را داراست که بعضی از آنها هم جزوی از قدرت شده اند، ولی قدرت کل نیستند. نمایندگان قدرت، مشاوران رهبراند. آنها خود را به هر جناهی که لازم باشد می چسبانند.
برای نمونه، شخص روحانی کسی بوده که با جناح اصولگرا همراهی داشته و چون جبهه های مختلف درون نظام با او همکاری می کردند، او به عنوان یک اصلاح طلب نامزد ریاست جمهوری شد. آقای عارف بخاطر او و حفظ قدرت، از نامزدی کناره گرفت. مطلب مهمی که اینجا باید فهمید این است که نظام کوچک نبوده و قدرت به یک نفر و یا جناح خاصی خلاصه نمی شود. همانند نظامهای در هم پیچیده دنیا، جمهوری اسلامی زاویه های بسیاری دارد که قدرت را به حالتی در میان آنان تقسیم می کند و ضمانت ادامه این سیاست را خواهان است.
در آینده به چرای تمرکز نظام به حجاب و محدودیتهای قانونی بنام اسلام خواهیم پرداخت، چرا که مهم است (نه برای قدرت حاکم!). اما اینجا بگذارید برگردیم به مجلس خبرگان بعد از خامنه ای.
همانطور که در قانون اساسی آمده، اگر مجلس خبرگان نتوانست رهبری را تعیین کند، که امکانش هست، شورايي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه و يكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده مي گيرد. اینجاست که ما می فهمیم مجمع تشخیص مصلحت نظام بعد از خامنه ای، حرفی برای گفتن دارد. چه کسانی برای رهبر آینده خواهند جنگید؟ رییس قوه قضاییه و رییس جمهور. رییس جمهور اگر گرایش اصلاح طلبی داشته باشد، با "یکی از فقهای شورای نگهبان، که به انتخاب رییس مصلحت نظام (فعلا رفسنجانی) است، رهبری کشور را بر عهده خواهند داشت.
پس دو جنگ درونی برای آینده ایران در حال حاضر بپاست. اول اینکه رییس جمهور بعد چه کسی است. دوم اینکه اگر رفسنجانی هم نباشد، چه کسی رییس آینده مصلحت نظام خواهد شد. چرا که این تعیین کننده جبهه برنده در نظام جمهوری اسلامی او خواهد بود.
اگر رهبر آینده سریعا تعیین شود، باز هم همه چیز معلوم نخواهد بود. مجلس خبرگان در آن زمان، بر خلاف آن چیزی که در زمان خامنه ای اتفاق افتاد، دست بالا را خواهد داشت و نخواهد گذاشت تا آن مجلس نوکری رهبری را انجام دهد.
در نتیجه, اگر رییس جمهور آینده و رییس مصلحت نظام در خط کنونی باشند, رهبر آینده کسی بسیار ملایم تر خواهد بود. اما هر کسی که باشد باید برای قدرت حاکم, ضمانت ادامه سرمایه های ملی را بدهد. مجلس خبرگان رهبری هم روشش کاملا تغییر خواهد کرد و به صحنه سیاسی وارد خواهد شد. به امید ایرانی آزاد و آباد.
انقلاب كرديم كه ديكتاتورى را محو كنيم؛ اصل ولايت فقيه با جوهره، فلسفه و چون وچرايى انقلاب مردمى سال ٥٧ در تضادست. عقب نشينى خفت بار از آرمانهاى ملى انقلاب به خاكريزهاى سست بنياد "رهبر معتدل" و تعابير اينچنينى را برنميتابيم.٠
Mini have a bottle of Jack and chill your so called revoultion was a disater even befoire it started.