سالِ پنجّاه و پنجِ خورشیدی بود که ایشان را دیدم، در آن تابستانِ گرم امّا خاطره انگیز؛ مادرم دوره‌هایی‌ با اهدافِ خیریه برگزار می‌‌کرد و تنها خانمها درآن شرکت داشته و برای جمع آوری پول و کمک‌های خیریه به بحث و صحبت مشغول می‌‌شدند، این بار سیلابِ عظیمی‌ باعثِ خرابی چند روستا و سپس رانِشِ زمین در شمالِ تهران و قَصباتِ حوالی شده بود و آن روز حتی شاهدُخت شمس و چند بانوی خَیّرِ صاحب نام نیز حضور داشتند تا به مردمانِ خسارت دیده کمک کرده و بلکه ایشان را سر و سامان دهند.

به خاطر دارم که مجلسِ اینها تا نزدیک به غروب طول کشیده و تازه گرما فروکِش کرده و باغ را آبیاری کردند و پنجره شاهی‌‌ها را کامل باز کردند و سرسراهای تالار از نسیمِ فرحْبَخشی جانِ تازه گرفتند و خانمها آرام آرام از تالار به بیرون آماده و به روی لبه های کناری تخت‌های فَرشینْ و نَقشینْ می‌‌نشستند و گاهی‌ شربت و گاهی‌ میوه و شیرینی‌ نوشِ جان کرده و چندی به چندی گپی زده و خنده‌های ایشانْ آن ناحیه از باغ را گلگون کرده بود.

چند مهماندار و چندی دیگر تُند به تند کمک می‌‌کردند تا همه جایگاهی‌ برای نشستن داشته باشند، چند مبلِ فرنگی‌ کار؛ یادگارِ کامران میرزای قاجار را نیز به جلوی تخت‌ها گذاشتند و نسوانِ مهم و محتَرمه درانجا نشستند و درین حال مادرم صدایم کرد و گفت که مهمانِ مهّمی‌ می‌‌آید و تو موظّفی که ایشان را از دربِ اصلی‌ باغ هدایت کرده و تا به عمارت و این سمتِ تالار همراهی کنی‌، همچو دیگر بانوان نیز دستِ این بانو را می‌‌بوسی و مواظبی که جریانات کاملا با خوبی‌ و خوشی برگزار شوند.

نمی‌دانستم مهمان کیست و سفارشاتِ مادر جانم بیشتر دلشوره در من ایجاد کرده بود، سنگفرشِ راه از نمای شمالی‌ عمارت تا به دربِ اصلی‌ باغِ طرفِ منظریه گُلدان گذاری شده بود و دو فراشِ باغ کراوات زده بودند و این وَهْ که زار می‌‌زد و چه مضحک به نظر می‌‌آمد دیدنِ داوود خان با کت شلوارِ دَربانی !

خیلی‌ طول نکشید که دو اتومبیلِ امریکایی از دربهای بزرگِ باغ رّد شده و در نزدیکی‌ من متوقّف شدند، قبل از آنکه خودم را به آنها برسانم؛ راننده اتومبیل اوّل به سمتم آمد و چگونگی‌ ادامه راه را از من پرسید، جریان را تعریف کرده و گفتم که اتومبیل اجازه آمدن به سمتِ تالارِ عمارت را ندارد، باید پیاده بدان راه رفت و سپس راننده با شخصی‌ در اتومبیلِ اول و سپس با اشخاصِ اتومبیلِ دوّم صحبت کرد و سر و صدایی بلند شد تا وقتی‌ که همگان پیاده شدند و بانوئی را دیدم که به تنهایی با رانندهٔ اوّل آماده بود و من زود به طرفِ ایشان رفتم و بی‌ آنکه به صورتِ آن زن نگاه کنم؛ دستِ ایشان را بوسیده و خیرِ مَقدم گفتم.

نیمچه نوری بی‌ رَمَق از پشتِ درختان از خورشیدِ عصرِ شمیرانی به روی آن زن می‌‌تابید و طول کشید تا چشمانم کامل به چشمانِ آن خانم افتاد و دیدم زنی‌ با لبخندی شیرین مرا نگاه کرد و نامم را جویا شد و نسبتَم را با صاحبخانه ! بقیه افرادی که با آن خانم آمدند؛ آلات و اَدواتِ موسیقی‌ داشتند و فراشان آن وسایل را به روی گاری بزرگِ حملِ باری گذاشتند و رفتند، تمامِ آن راه که شاید کم از یک ربعِ ساعت طول نمیکشید را با آن خانم پیاده روی کرده و ایشان از من می‌‌پرسید که کلاسِ چندم هستم و ساز می‌‌دانم و چه و من گفتم که از بچّگی‌ شاگردِ استاد علی‌ اکبر خان بودم و حالا تار را به کناری گذاشته و هفته ای یکبار در هنرستانِ موسیقی‌ پیانو می‌‌آموزم و امید دارم که این راه را ادامه دهم، آن بانو به صحبتهایَم گوش داده و بسیار شیرین گفتار بود و وقتی‌ که به کنارهٔ تخت‌ها و پنجره شاهی‌‌ها رسیدیم؛ مادرم به استقبال آمد و ایشان را در آغوش گرفت و با صدای بلند گفت که امروز بانو دلکش افتخار داده که مهمانِ ما باشد و ما را در اُمورِ خیریه همراهی کند.

تازه فهمیدم ایشان کیست و جریان از چه قراری است، بانو دلکش آن ابتدای شب را چندی صحبت کرد و سپس تا ۲ ساعت با ۲ آنتراکت ترانه و تصنیف خواند و محفل را به قند و شکر آراسته کرد، یادِ آن دیدار و آن ابتدای شب و آن تمام لحظات به خیر باد ...

  بزرگان و کارشناسانِ موسیقی‌ اصیل ایرانی گویند که در تاریخ موسیقی معاصر ایران خوانندگانی که آوازه شان ایرانگیر شده و آثارشان مرزِ چهار نسل را دَرنَوردیده است از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمی رود. بی گمان عصمت باقرپور (دلکش) یکی از آنان است. دلکش همواره مورد ستایش دیگر بزرگان موسیقی ایران و همکاران و همدوره هایش بود.

گر چه دلکش را باید از برجسته ترین خوانندگانِ کلاسیک ایرانی دانست، با ینحال نمیتوان از یاد برد که وی در گونه های موسیقایی متفاوت و گاه متضاّد نیز طبع آزمایی می کرد. جُدای از موسیقی آوازی و آثارِکلاسیکِ ایرانی، دلکش ترانه هایی نزدیک به سبک جاز می خواند و در اجرای اینگونه آهنگها همان اندازه تسلّط بخرج میداد که در موسیقی کلاسیکِ ایرانی.

جایگاه صدای دلکش آلتو بود ولی گاهی به صدای تِنور نزدیک می شد و در آوازِ ایرانی جایگاهِ خوبی برای اَدای حالاتِ موسیقی آوازی داشت. (در آوازِ ایرانی بیشتر این پهنهٔ صوتی یعنی فاصلهٔ تنور تا پایانِ آلتو مورد پسند ذائقهٔ ایرانی قرار گرفته است) .


آثار دلکش سالها مورد توجه دوستداران موسیقی از هر طبقه اجتماعی بود؛ دلکش مانند اَکثر خوانندگانِ بزرگ دورهٔ خود صاحب لَحن و تکنیکِ مخصوص به خود بود که توسّط بسیاری از خوانندگان آن زمان رادیو تقلید می شد.

چندی آوازها و ترانه‌های ماندگارِ ایشان را برای علاقمندان به موسیقی‌ اصیلِ ایرانی و به ویژه دوستدارانِ بانو دلکش درینجا می‌‌گذارم، اُمید است مَقبولِ درگاهِ حّق اُفتد.

به کنارم بنشین (آهنگ : مهدی خالدی ​ـ شعر: رَهی معیری )

http://www.youtube.com/watch?v=ISsq1PdVMD4

یاد کودکی ( آهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : معینی کرمانشاهی )

http://www.youtube.com/watch?v=zkqUJyr7PPQ

آتش کاروان ( اهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : بیژن ترّقی )

http://www.youtube.com/watch?v=TJCaKYYLJEM

بازگشته ( آهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : معینی کرمانشاهی )

http://www.youtube.com/watch?v=KGp8Hm_O_AE

سفرکرده ( آهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : معینی کرمانشاهی )

http://www.youtube.com/watch?v=L133MgVIHZA

بر تربت حافظ ( آهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر :علی تجویدی )

http://www.youtube.com/watch?v=FH83LtszM68

می‌گذرم ( آهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : معینی کرمانشاهی )

http://www.youtube.com/watch?v=RIjKsLVeS-s

 گردباد (آهنگ: پرویز یاحقی ​​ـ شعر : ؟ )

http://www.youtube.com/watch?v=V5MzDRSZvfQ

آمد با دلجویی (آهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : ؟ )

http://www.youtube.com/watch?v=5yg4vZbUDRo

یاد من کن ( اهنگ: علی تجویدی ​ـ شعر : ؟ )

http://www.youtube.com/watch?v=kfGS2oRpwCk

بردی از یادم (دو صدایی با ویگن) ( آهنگ: گرگین زاده ـ شعر : پرویز خطیبی )

http://www.youtube.com/watch?v=QI6KQo-amDo

آمد نوبهار (آهنگ: مهدی خالدی ـ شعر : نوّاب صَفا )

http://www.youtube.com/watch?v=Ai290V-CMMs

آشفته (آهنگ: پرویز یاحّقی ـ​ شعر : ؟ )

http://www.youtube.com/watch?v=St9dVIBUIuE

پشیمان شدم ( آهنگ: علی تجویدی ـ شعر : معینی کرمانشاهی )

http://www.youtube.com/watch?v=TbEJE8jpfrc

آه بی اثر( آهنگ: مجید وفادارـ شعر : ؟ )

http://www.youtube.com/watch?v=R4Syyz7oz3I

سایه ( آهنگ: مجید وفادارـ شعر : ؟ )

http://www.youtube.com/watch?v=mvg6pwJnGyc

و ...

 بر سنگِ آرامگاه او چنین می خوانیم : در اینجا آتش کاروان هنر، دلکش، آرمیده است.

 خداوند ایشان را رحمت کند.