هستی امیری
پیش از رفتن به زندان

 

یکبار یکی از دوستان جانم گفت چرا در روایت زندانیان مواضع و گرایش سیاسی آنان را پنهان می‌کنم مخصوصا آنانی که مومنانه و بر سر موضع حبس می‌کشند. از نظر او کارم چیزی شبیه گول زدن مخاطب بود. راستش در خصوص مواضع سیاسی زندانیان اکثرا با جستجویی کوتاه بیانیه‌ها، نوشته‌ها و گرایش سیاسی و این مسائل یافت می‌شود. برای من اما مهم‌تر از آن جنبه سیاسی هر فرد، چگونگی زیست در زندان و زندگی روزمره اوست.

فکر می‌کنم در این روزگار که هویت‌طلبی آفت فعالیت و سیاست‌ورزی ماست، نگاه کردن به جنبه‌های دیگر زندگی افراد شاید به ما یادآوری کند که ما راهی جز پذیرش "دیگری" نداریم که دیگری کسی است شبیه به ما. سیاست نیز همین‌جا آغاز می‌شود. آنجا که مخالف سیاسی‌ام تنها و تنها، رقیب و مخالف سیاسی من است و دیگر کافر، دشمن، تروریست، باطل، ناحق و هزاران ناسزای دیگر نیست.

آنجا که ما رقیب می‌شویم دیگر به اعدام و حذف فیزیکی یک‌دیگر نمی‌توانیم بلند شویم چرا که با حذف کامل دیگری صحنه را در واقع از سیاست خالی کرده‌ایم. یک روز او می‌برد و روز دیگر ما. یک روز او شکست میخورد و روز دیگر ما. او همان حقوقی را دارد که من و من دقیقا همان حقوقی را دارم که او. من خیلی از آن حرف‌های قلمبه و سلمبه سیاسی بلد نیستم. اندکی فعالیت دانشجویی کرده‌ام اما حالا همانی هستم که به درستی در کیفرخواستم گفته شده بود "مخالفت با مجازات اراذل اوباش قاتل" و "در اقدامی دیگر از حبیب اسیود سرکرده گروهک تروریستی الاهوازیه و جمشید شارمهد سرکرده گروهک جنایتکار تندر حمایت نموده و با اعدام این قاتلان مخالفت نموده."

راستش دقیقا همان بود، اعدام برای هیچ کس و هرگز که البته آن واژگان و ناسزاها ادبیاتم نیست. حالا اما مطمئنم صبح فردا همه ایستاده‌ایم به رقص و زندگی که حقی است برای همه.