با یک نگاه به تاریخ معاصر ایران از به سلطنت رسیدن رضا شاه تا به امروز ، می‌توان براحتی دریافت که جمهوری خواهان ملی‌ و سکولار همواره در حالتی حاشیه یی، انفعالی و یا دستخوش و دنباله رو حرکات و جریانات دیگر و روز بوده اند. آنان در بازده‌‌‌ و عملکرد  تاثر پذیر، گاهی اوقات تابع، و بالاخره مجهول و سر در گم بوده اند!

تاثیر عمده جمهوری خواهان سکولار در جهت گیری اصلی‌ اجتماعی و سیاسی و یا رهبری آن‌ بسیارمحسوس نبوده است. در مقابل، سلطنت طلبان (چه استبداد طلب و چه دموکرات) ، اسلامیون (ملایان، ملی‌ مذهبی‌‌های یا مجاهدین خلق) متشکل تر، دارای خط بندی و رهبری‌های موضعی و مشخص تر در جریانات اجتماعی و سیاسی حرکت کرده اند.

ملیون و نیروهای سکولار در حالی‌ که به دیگر نیروهای چپ و راست و مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ ایرادهای (به جا و نا بجا) گرفته‌اند، ، لیک در عمل، رهبری و سازماندهی راه حل، التیرنتیو و رهبری مشخصی‌ ارائه نداده‌ و نق نق ها، ایرادگیری‌ها، مقاله نویسی، شعارها و فراخوان‌های پراکنده آنان در همان سطح باقی‌ مانده است!

 

در خلأ عدم اتحاد، عملکرد و سازماندهی گروهی، ملیون و جمهوری خواهان سکولار ،  در هر گذر دنباله رو، تاثیر پذیر و متحد گروهی دیگری میشوند.به دلیل همین بی‌ برنامگی و گسستگی،حتی پس از تاثیر گذاری در حمایت از جریانات دیگر، آن جریانات، تاثیر حمایت نیروهای جمهوری خواه سکولار را ندیده و حتی انکار کرده‌اند.

 

البته تاثیر جمهوری خواهان سکولار در جریانات ملی‌ قابل حاشا نیست، لیک نه به عنوان پیشرو بلکه به صورتی‌ پراکنده و پس رو! انقلاب ۱۳۵۷ و جنبش سبز ۱۳۸۸ تنها  دو نمونه از این تاثیر پذیری، تاثیر گذاری، همگامی تاکتیکی ، دنباله روی و سپس حاشا از سوی‌‌ طرف مقابل می‌باشد.

 

در انقلاب ۱۳۵۷ بسیاری از جمهوری خواهان سکولار در مخالفت با استبداد شاه بجای همبستگی‌ با نیروهای سکولار دموکرات مشروطه خواه مانند دکتر بختیار،  دنباله رو ملی‌ مذهبیهای جمهوری خواه و حتی ملایانی مانند خمینی شدند و در عاقبت از هول حلیم جمهوری به دیگ جوشان ولایت فقیه اسلامی افتادند. پس از پیروزی انقلاب، ملیون سکولار بلافاصله مانند دیگر نیروهای غیر مذهبی‌ از دولت و حکومت به کنار زده شدند.

 

 در سی‌ و چند سال پس از انقلاب بعضی‌ جمهوری خواهان همگامی با مذهبیون اصلاح طلب را به امید اصلاح "جمهوری" اسلامی  با سراب اسلام زدایی نهایی‌ ادامه دادند . رای به بنی‌ صدر و خاتمی از نمونه این جهت گیری‌های  اصلاح طلبانه گروهی از جمهوری خواهان سکولار بود. عده‌ای هم از همان ابتدا به ماهیت جمهوری اسلامی پی‌ برده و رسیدن به آزادی و عدالت را تنها در عبور از رژیم اسلامی خواستار شدند.

 

در انتخابات ۱۳۸۸ این دو گروه یا در مخالفت با خامنه‌ای با اصلاح طلبان مذهبی‌ همصدا شدند و به موسوی رای دادند و یا پس از کودتای انتخاباتی ، با جنبش (سبز) در حمایت از  حقوق مردم همصدا شدند.

 

در انتها نیروهای سکولار در جنبش ۱۳۸۸ از مذهبیون اصلاح طلب پیشی‌ گرفته و شعارها و خواست‌های ضدّ دیکتاتوری،ضدّ خامنه‌ای، ملی‌ و سکولار را مطرح کردند. لیک بدون داشتن رهبری و سازماندهی مشخص، ارتجاعیون و اصلاح طلبان، یکی‌ با زور و دیگری با نصیحت و بیراهه بردن ، جنبش را بنوعی خنثی کردند.

 

پس از ۱۳۸۸ ، اکثر اصلاح طلبان جمهوری خواه سکولار دموکرات ازامید واهی اصلاح رژیم دست کشیده و به جناح انحلال طلب پیوستند. در این میان عده‌ای از نیروهای مشروطه خواه وجمهوری خواه سکولار دموکرات شروع به همگامی‌هایی‌ در جهت همبستگی کردند.

 

نیروهای مشروطه خواه با اینکه در طی‌ ۳۴ سال گذشته سیر دمکراتیزه تر شدن را طی‌ کرده اند ، لیک از ابتدا جهت گیری ورهبری مشخص(رضا پهلوی) داشته اند. نیروهای اصلاح طلب مذهبی‌ هم معمولا دارای جهت گیری و رهبری معلوم مانند.. خاتمی و موسوی بوده‌اند. مذهبی‌‌های چپ به رهبری مجاهدین خلق هم داری خط و مشی و سازماندهی مشخص به رهبری مسعود و مریم رجوی بوده‌اند.

 

مشروطه خواهان دمکرات خواستار نظام مشروطه پارلمانی سکولار دموکرات به رهبری رضا پهلوی، مجاهدین خواستار جمهوری خلق دموکراتیک اسلامی به رهبری رجوی، اصلاح طلبان مذهبی‌ خواستار ادامه جمهوری اسلامی بر مبنای رعایت قانون اساسی‌ آن‌ با ریاست جمهوری منتخب آنان مانند موسوی و خاتمی ...بوده و میباشند.

 

در این میان جمهوری خواهان خواستار نظام جمهوری سکولار دموکرات (اما بدون سازمان و رهبری مشخص و معلوم ) میباشند و این در عمل و بازده آنان را به نیرویی حاشیه نشین و حاشیه پرداز تبدیل کرده است. موجودی بی‌سر و سر در گم که تنها دمش در همه جریانات سیاسی معاصر پیداست! 

 
بخش دوم:  کجایند جمهوری خواهان سکولار دموکرات؟!