اولين فرستاده‌هاي لنين رهبر انقلاب اكتبر روسيه و بنيانگذار اتحاد جماهر شوروي به تهران سرگذشتِ تلخي داشتند. لنين بلافاصله پس از استقرارِ حكومت بلشويكي تمايل خود را به اِلغاي كليهٔ حقوق و امتيازات روسيهٔ تزاري در ايران و ساير نقاط جهان اعلام نمود و در ۱۹ دسامبر ۱۹۱۷ دولت شوروي اسدخان اسدبهادر كاردارِ ايران در پتروگراد پيشنهاد كرد مذاكره در مورد تخليهٔ ايران آغاز گردد.

پس از چندي نيز دولت شوروي طي اعلاميهٔ ۱۴ ژانويه‌ي ۱۹۱۸ الغاي كليهٔ امتيازات و حقوقي را كه روسهاي تزاري به زور و جبر از ايران گرفته بودند منجمله قراردادِ ۱۹۰۷، كاپيتولاسيون و غيره را رسماً اعلام داشت و نيكلاي براوين كنسول روسيهٔ تزاري در خوي را كه به رژيم جديد پيوسته بود، به عنوان نمايندهٔ مختار خود به تهران فرستاد اما تخليهٔ ايران در عمل مواجه با اِشكال شد زيرا ژنرال باراتف و فرماندهٔ جبههٔ قفقاز از اجراي دستورات دولت شوروي سرباز زدند و همكاري خودرا باحكومتِ ضد انقلابي ماوراي قفقاز اعلام نمودند.
 
براوين در ژوئيه ۱۹۱۸ وارد تهران شد ولي فون‌ اتر وزير مختار تزاري حاضر نشد سفارتِ روس را به او تحويل دهد. لذا براوين دريك هتل اتاقي گرفته پرچمِ سرخ داس و چكش را بر فراز آن برافراشت و با انتشار آگهي در روزنامه‌ها ورود خود به تهران و آمادگي براي مذاكره با دولت را اعلام نمود. اما دولتِ مستوفي‌الممالك در تهران در وضعي نبود كه بتواند با نمايندهٔ دولتِ بلشويكي روسيه وارد مذاكره شود زيرا در آن زمان جنگهاي داخلي بين ژنرال‌هاي طرفدار تزار و نيروهاي سرخ به شدت در روسيه جريان داشت و اوضاع ‌آن كشور به هيچ‌وجه روشن نبود. لذا براوين پس از چندي اقامت در تهران بدون حصولِ نتيجه در اوايل پائيز در مأموريت ديگري عازم افغانستان شد و در غزنين به دست عمال انگليسي به قتل رسيد.

در ۲۶ ژوئيه ۱۹۱۸ حكومت ايران به رياستِ صمصام‌السلطنه (از سران ایل بختیاری و دو دوره رئیس‌الوزرای ایران) تصويب‌نامه‌اي صادر كرد و به استناد اينكه اساسِ كاپيتولاسيون به موجب قرارداد تركمانچاي با دولت تزاري بوده و دولت مزبور ديگر وجود ندارد.

پايان دورهٔ قضاوت كنسولها و الغاي كليهٔ قراردادها و امتيازاتي را كه به روسيه داده شده بود، اعلام كرد و مراتب را طي بخشنامه‌اي به سفارتخانه‌هاي خارجي مقيم تهران اطلاع داد. اين تصويبنامه كه به مصوبهٔ برجِ اَسد مشهور است جنجالِ بزرگي ايجاد كرد. سفارت انگليس از قبول آن خودداري كرد و از دُوَلِ ايران خواست تا پايان جنگ سرحدات خود را براي جلوگيري از ورود جاسوسان دشمن حفظ نموده و پليس جنوب را به رسميت بشناسد و در مقابل وعده داد پس از خاتمهٔ جنگ استقلال ايران را محترم شمرده و قرارداد ۱۹۰۷ را ملغي و به ايران كمك مالي نمايد.

دولت ايران جواب داد انگلستان با اعزام نيرو و اشغال خاك ايران مساعي اين دولت را در حفظ بي‌طرفي خود بيهوده ساخته است، پليس جنوب يك نيروي خارجي به شمار مي‌رود كه تهديدي نسبت به استقلال ايران است و بهتر است انگلستان ايران را به حال خود واگذارد و خاك اين كشور را تخليه كند تا بتواند به اصلاحات داخلي بپردازد. اين پاسخ صريح و شجاعانه باعث كناره‌گيري صمصام‌السلطنه شد و يكبار ديگر وثوق‌الدوله كه مورد حمايتِ لرد كرزن وزير خارجهٔ انگليس بود در هفتم اوت ۱۹۱۸ كابينهٔ جديدی را تشكيل داد.

در نتيجهٔ تخليهٔ ايران از ارتش روس، بريتانيا در ايران بي‌رقيب گرديده بود و حكومت عثماني نيز ديگر خطرناك شمرده نمي‌شد. در اين موقع حيثيت و قدرت انگلستان در ايران به حدي رسيده بود كه تا آن زمان سابقه نداشت. فرانسه و آمريكا فقط هيئتهاي سياسي در تهران داشتند، روسيه‌ي بلشويكي ناشناخته بود و قدرت تهديد كنندهٔ جدي محسوب نمي‌شد، در پايتخت دولتِ آخرين پادشاهِ قاجار حكومت مي‌كرد.

در آغاز تابستان ۱۹۱۸ دولت شوروي نمايندهٔ سياسي جديدي به نام ايوان كولوميتسف را كه سابقاً دبير كميتهٔ انقلابي انزلي و آشنا به وضع ايران بود به تهران فرستاد. ورود كولوميتسف به تهران مصادف با سقوط دولت كمونيستي آذربايجان به دست عناصر ضد‌انقلاب و پياده شدن قواي ژنرال دانسترويل در باكو بود.

در نتيجه‌ ارتباط كولوميتسف با روسيهٔ شوروي قطع گرديد. دولت وثوق‌‌الدوله نيز اعلام كرد كه نمايندهٔ سياسي شوروي را به رسميت نمي‌شناسد چون استوارنامه‌هايَش مخدوش است. معذالك كولوميتسف در ماهِ اوت به طور غير‌رسمي با معاون وزارت امور خارجه ملاقات و پيشنهاد كرد دولت ايران بدون توجه به شناسايي رسمي روسيهٔ شوروي درباره‌ي مسائل مرزي و احضار معلمين روسي بريگاد قزاق و همچنين روابط بازرگاني بين دو كشور با او وارد مذاكره شود.

اما بقاياي طرفداران رژيم تزاري از جمله اعضاي سفارت و افسران قزاق در سوم نوامبر به اقامتگاه كولوميتسف حمله بردند و اعضاي هيئت شوروي را توقيف و اموال آنها را غارت كردند. كولوميتسف توانست فرار كند و پس از مشقاتِ فراوان از راه باكو به مسكو برسد.

در سال ۱۹۱۹ دولت شوروي كه تا حدودي بر ژنرالهاي ضد‌انقلابي پيروز شده بود يكبار ديگر به فكر تجديد روابط با ايران افتاد لذا طي اعلاميهٔ مورخ ۱۶ ژوئن ۱۹۱۹ مفاد اعلاميهٔ قبلي خود را تكرار نمود و چند هفته بعد مجدداً كولوميتسف را به ايران فرستاد.

اين بار وي داراي استوارنامهٔ معتبر و همچنين طرح قراردادي بود كه در آن تمام وعده‌هاي لنين در مورد الغاي امتيازات تزاري و كاپيتولاسيون و بخشودن قروض و تحويل راهها و خطوط آهن و تأسيسات بندري ذكر شده بود. اين طرح محتوي قسمت عمده‌ي شروط مناسبات ايران و شوروي بود كه بعداً در قرارداد ۱۹۲۱ قيد گرديد.

كولوميتسف به محض ورود به تهران طرح قرارداد مزبور را به وزارت امور خارجه تسليم و آمادگي خود را براي مذاكره اعلام نمود. اما وثوق‌الدوله كه مشغول مذاكره با انگليسي‌ها دربارهٔ قرارداد ديگري بود حاضر به مذاكره‌ با وي نشد و فون اتر وزير مختار تزاري نيز بيانيه‌اي صادر كرد و خود را تنها نمايندهٔ قانوني دولت روسيه شمرد. كولوميتسف در جواب، نمايندگان رژيم سابق را خائن و وزير مختار را فاقد صلاحيت دانست.

با موافقت ضمني وثوق‌الدوله، كولوميتسف را قزاقهاي ضد انقلاب كه در خدمت دولت ايران بودند دستگير و در ساري تيرباران كردند و جواهرات همراه وي را كه براي احمد‌شاه آورده بود غارت كردند.

اين اقدام خصمانه، زمامداران شوروي را به شدت عصباني كرد. به طوري كه در سپتامبر ۱۹۱۹ اسد‌بهادر را مدتي بازداشت و سپس از خاك شوروي اخراج كردند و به دنبال اين واقعه هرگونه روابطي بين دو كشور تا زمان كودتاي رضاخان قطع شد.

 اولين قرارداد مودت ميان دو كشور روز ۲۶ فوريه ۱۹۲۱ و ۴ روز پس از كودتاي رضاخان منعقد گرديد. متعاقب اين پيمان روتشتين اولين وزيرمختار اتحاد جماهير شوروي در ارديبهشت سال بعد به تهران آمد.

منابع:

۱ـ اطلاعات ماهانه شماره ۵۲، تير ۱۳۳۱.
۲ـ تاريخ روابط خارجي ايران از ابتداي دوره صفويه تا پايان جنگ جهاني دوم، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، انتشارات اميركبير.