جهانشاه عزيز، نوشته بودى كه يك داستاندانش (ساينس فيكشن) پانصد واژه اى بنويسيم كه بتواند روشن كند چرا ما ادبيات علمى تخيلى نداريم. البته اين نوع ادبى در كشور ما، به رغم موفقيت فيلم هاى ساينس فيكشن امريكائى مهجور مانده است. اما بايد بگويم كه خود من يك رمان بسيار بلند داستاندانش نوشته ام به نام "شيوا"، كه در استكهلم به وسيله نشر باران چاپ شده و فكر مى كنم از روى آن مى شود يك سريال بسيار جالب ساخت. موضوع آن هم بسيار نو است. به مسائل اتمى ايران نيز مربوط مى شود.
اما اين كه چرا مردم ما ادبيات علمى تخيلى را دوست ندارند، يا چنين ادبياتى بوجود نمى آورند فكر مى كنم دليلش نبود طرح هاى علمى و خلاق در جامعه است. البته در ايران باسوادترين و فنى ترين شخصيت ها در دانشگاه ها پرورانده مى شوند، اما چون جامعه امكان جذب آنها را ندارد همه راهى غرب مى شوند. پس منظورم از نبود طرح علمى همين است. ما برنامه ريزى شده ايم كه نفت بفروشيم و آت و آشغال بخريم. طرح علمى نياز نداريم.
البته يك دليل ديگر عدم عنايت و توجه به اين نوع ادبيات اين است كه در ايجاد علوم و فنون جديد دراين دو سه سده ما عملا هيچ نقشى نداشته ايم. شايد چون الفباى علوم جديد را ننوشته ايم پس به آن و در نتيجه داستان هاى علمى عنايتى نداريم. البته هميشه اين طور نبوده است. آدم هايى همانند ابوريحان بيرونى و خيام در اين جامعه زندگى كرده اند. پس يك روز جامعه ما داراى حالت قبول و پذيرش دانش و علم بوده، بعد براى زمانى دراز آن را به دست فراموشى سپرده است. امروز نيز هرگاه مى آيد طرحى بريزد كه از عقب ماندگى به در آيد با حداقل يك توطئه روبرو مى شود.
يك مشكل ديگر اين است كه غربيان، به ويژه امريكائيان دائم مشغول نوشتن داستاندانش هستند و مرتب فيلم درست مى كنند و شما هرقدر كوشش كنيد اثرى مادنگار بنويسيد چاره اى نداريد جز تقليد از كتاب هاى غربى. به هرحال من مطمئن هستم روزى كه ما بتوانيم ابزارهاى فنى را خودمان بسازيم ادبيات آن را نيز بوجود مى آوريم.
داستاندانش به نظر من به معناى اسطوره سازى نوين است. اسطوره هاى باستانى ميدان جنگ خدايانى ست كه در ساختن سرنوشت انسان نقش اصلى را دارند. در داستاندانش مدرن ما موجودات غير عادى را در كره هاى ديگر فرص مى كنيم و دوباره حالتى بوجود مى آوريم كه انسان در برابر موجودات ناشناخته اى همانند خدايان قرار گيرد.
تمامى اينها را كه نوشتم اما بدين منظور بود كه بگويم قادر نيستم يك داستاندانش بسيار كوتاه بنويسم. يا حداقل در اين لحظه تاريخى قادر به انجام اين كار نيستم. براى نوشتن چنين چيزى بايد روحيه داشت و من در اين اواخر روحيه ام پائين آمده است. ازهنگامى كه متوجه شده ام كه معجزه نمى توان كرد كار داستان نويسى هم برايم مشكل شده است. همچنين از زمانى كه متوجه شده ام ثروت بهتر از علم است انشا نويسى هم برايم مشكل شده است. پس اين چند خط را به نشانه ى صميميت از من بپذير و اجازه بده كه داستان خواسته شده را در زمان ديگرى برايت بنويسم.
شهرنوش پارسى پور
با تشکر از خانم پارسی پور عزیز، باید «شیوا» را بخوانم. خیلی دوست دارم داستان علمی-تخیلی فارسی را مزه کنم. برایم جالب است که ما ایرانی ها خیلی کم به آینده فکر می کنیم، در همه زمینه ها بجز مسائل مالی. از مشکلات و فشارهای زمان حال به گذشته پناه می بریم و جواب ها را در اقکار اجدادمان می جوییم. شاید دلیلش این باشد که جامعه ی ما از دولت گرقته تا خانواده بطور کلی با نوآوری مشکل دارد. افرادی که ساز متفاوتی می زنند و افکار تازه و غیر متعارفی ارائه می کنند به گونه های مختلف ترد و تکفیر می شوند. بنابراین سیر در افکار تخیلی تشویق و تحریک نمی شود. در جامعه ای مثل آمریکا بر عکس است و سنت است که دائم مورد هجوم نوآوری قرار می گیرد. فکر می کنم با توسعه تکنولوژی رسانه ای و ارتباطات در ایران و دسترسی هر چه بیشتر افراد به افکار و اطلاعات جهانی خارج از جهارچوب های رسمی و سنتی، نحوه فکر کردن ما هم تغییر کند. در سال های اخیر حداقل در زمینه بازی های کامپیوتری و انیمیشن کارهای تخیلی و آینده نگر کم نبوده. مسائل چندان عمیقی در آنها مطرح نشده اما شاید در آینده...
؟؟؟؟
من نخستین بار «451 درجۀ فارنهایت» را در ایران خواندم و با دیگر نویسندگان این نوع نثر را هم با ترجمه های فارسی آنان بود که یکی از محبوب ترین سبک های خواندنیم شد. بعد خودکشی ملی و جنگ و.......
ولی صحبت نو آوری نیست، منظور ازنگاه به تاریخ فقط برای خودشناسائیست، اگر تعصب غرب زدگی و غیره را کنار بگذاریم؛ ما اصلا نثر و قدمت نثر نوشتن نداشتیه ایم. تا قبل از جمالزاده و هدایت که نثر به زبان ساده و عاری از تظاهر را آوردند ما به غیر از یکی دو نمونه (گلستان) چه داشتیم؟ امیرارسلان؟
ادبیات ما یعنی منطومه های که اگر تملق و دروغ نبوده؛ سهوا یا عمدا از سر تا پا کنایه بوده. رساله های «علمی» اسلامی هم که راجع به انواع طهارت اسلامی و کثافتهای موضوع های زیر شکمی بوده. نوشته های قبل از اسلام هم که خط (درست) نداشتیم و مغ ها کنترل میکردند که الان دو ایزانشناس گیر نمی آوری که بتوانند با هم در تلفظ واژه ها یا معنی آنان در یکی دو پاره ای که مانده توافق کنند.
صحبت یک مرض ملیست که دروغ و کنایه و تعارف (عرفان و غیره) را ترجیح میدهیم.
نمی دوستم که خانم پارسی پور داستان علمی تخیلی نوشته اند... باید حتما بخوانم....
البته این طور نیست که ایرانی ها زیاد علمی و تخیلی دوست ندارند ..دستکم در مورد هم نسل های من این طور نیست ... دلیل کم خوانی اما این بود که کتابهای چندانی در دسترس نبود به جز چند کتاب از آسیموف و ....
یکی از قدیمیترین و محبوبترین کتابهای علمی تخیلی که آن روزها می خواندیم سه گانه کوه های سفید- شهر طلا و سرب و برکه آتش بود که کانون ترجمه کرده بود و خیلی هم طرفدار داشت.
در هر حال بسیار خوشحالم که خانم پارسی پور هم در جمع دوستان ایرون دات کام هستند.
فكر ميكنم صادق هدايت در مجموعه سايه روشن خود داستاني دارد كه "س.گ.ل.ل" نام دارد. و شايد انرا بتوان از اولين داستانهاي دانش/تخيلي دانست..
مطلب جالبی بود. مرسی خانم پارسیپور. بدون اجازه، نوشته شما را در جایی دیگر کوپیدم، و بقول آقای میلانی عزیز «سرقت هنری» (۱) کردم که دوستان فیلمدوست درون مرزیِ من در آنجا نیز از این مطلب شما بهرهمند شوند.
راستی، من هم به امید آنروز هستم که همه ما ثروتمند شویم (باشه، فقط من ثروتمند شوم) و بروم کاری را بکنم که واقعا دوست دارم. لوووول.
-----------------------
(۱) آقای میلانی همیشه میخواهند که حضار محترم از برنامههای مطالعات ایرانی در دانشگاه استانفورد صدا برداری و فیلم برداری نکنند، چون قانون محترمه کپی رایت شکسته میشود و این حرف ها. یک بار دیگر حوصله شون سر رفت و خیلی شیک اعلام کردند اگر این کار را بکنیم (یعنی ما که در جلسه حضور داشتیم)، سرقت هنری است. حالا چرا مطالب فرهنگی و اجتماعی در رابطه با ایران که در جلسات و وب سایتهای عمومی مطرح میشوند کپی رایت شده اند و ایرانیانی که خارج از آن سالن در دانشگاه استانفورد به سر می برند حق ندارند استفاده کنند (مخصوصاٌ که همین وب سایت ها در ایران توسط متولیان سانسور فیلتر شده اند و ایرانیان درون مرزی را از کسب دانش به این مطالب محروم کرده اند)، بحثی دیگر است برای روزی دیگر. منظور اینکه خواستم در مورد خلقت (یعنی جنیسس) عبارت شیرین «سرقت هنری» توضیحی دهم. به حضرت عباس، کپی رایتش متعلق به آقای عباس میلانی است.
راجع به آقای میلانی که میخواهند از هنر کاسبکاری کنند:
1. داداش باید اول هنر داشته باشی
2. جوابو اصلی رو حواله میدم به شادروان بیژن مفید:
ﺷﻌﺮاﺷﻮ از ﺑﺮنمی ﺷﻪ
ﺗﺎ سر ﻓﺮصت ﺑﺸﻴﻨﻪ .
همشو روﻧﻮﻳﺲ کنه،
ﺑﻌﺪ،ﺗﻮ دﻳﻮان خودش،
ﺑﻪ خط و اﻣﻀﺎی خودش ،
اوﻧﺎ رو ﭘﺎکنوﻳﺲ کنه
Mr. Fozooli, what is your beef with Mr. Milani. Why do you say cop (1)? I was trying to explain the origin of serghat honari. I didn't mean Dr. Milani is doing that. If you meant that, you are wrong and at best you're "moghrez."
(1) cop stands for "chert-o-pert."