معشوق مهربان من

 

معشوق مهربان من

با آن پاهای لَنگش       از شبه جزیره های خرم آمده است

و با رابطه های باز      الفت چشمگیری دارد   

او با آن تن ساده و کوچک

زیر مجموعه های مرا در آغوش می گیرد 

و چون صفر در همه حساب هایش خنثی ام می کند.

 

 

معشوق مهربان من 

با آن لب های باریک و دست های بلند

وقت دروغ

ریش های جوگندمی اش را می خاراند

و موهای رنگ شده اش را از فرق باز باز باز 

و مرا از ارتفاع هاج و واج دهانش به بیرون پرتاب می کند. 

 

 

معشوق مهربان من

که با همه ی لب های بتاکسی و سینه های پروتزی نسبتی نزدیک دارد

وقت معاشقه 

وجب به وجب تنم را می کاود تا شاید جایی برای بیتوته بیابد

و مدام به عرق خشک شده ی پیشانی اش 

لبخند بی معنی می زند.

 

 

معشوق مهربان من 

مرد ساده ای است 

آن قدر ساده که آخرین مدل بنز و خانه ای روی تپه های پالس وردس خوشبخت اش می کند

او که با داد و ستد جهانی آشناست

 دوست ندارد جز موسیقی بار 

به هیچ خبر وحشتناکی گوش بدهد

و هر بار که موج صدای مرا روی جیغ های دلخراش کوک می کند   

می گوید باید زن تازه تری بگیرم 

باز بیست سال جوانتر.

 

شیدا محمدی

Irvine, February 2016