بر فراز قله وحدت
***
چون پرده برافتــــــد من و تو هر دو یک تنیــم
دریا چو قطره، قطره چـــو دریا شمردن است
دنیا چو ذرّه، ذرّه چــو دنیـــاست ای رفیـــــق
یک دانه در تسلسلِ هستی چو خرمن است
احصاء هر عـــدد همـــه تکــــرار یــــــک بود*
تکرار یک، یک است و تکثـر در گفتـــن است
استاد محمود سراجی « م.س. شاهد»
*
محمود سراجی یکی از شاعران و محققان طراز اول عرفانِ وحدت وجودی در عصر حاضر است. قصیده ها و غزلیات دلبرانه و هوشبرانه این استاد را کمتر می توان در جایی مشاهده کرد.
در حوزه عرفان اشراقی، اقناعی و طریقت عشق، کمتر کسی را یارای خلق شطحیات در حوزه وحدت وجود است. سراجی، در واژه های سرگردان و افسرده رستاخیز ایجاد کرده آنها را به رشته نظم می کشد و معانی می آفریند. به بیان شیرین خودشان، از حروف و واژه های مستور در عدم، کلام یگانگی و توحید در وجود می آفریند.
گویی کثرت را در دیگجوشی پُرغَلَیان، قوام بخشیده و عصاره ای از وحدت وجود را در سه مجلد از دفتر "مزامیر عشق" ( شطحیات، گرداب و آبشار) به عاشقان معرفت جو هدیه نموده است. آثاری که تا به حال ناشناخته مانده و اکنون زمان آن رسیده است تا از محاق بدرآید و چون بدر در آسمان عرفان و ادب ایران بدرخشد.
چیست به آهنگ مزامیر عشق
کرده مرا یکسره درگـیر عشق
هرآنکس که در جستجوی حُسن است و همواره در بن چاه، در جستجوی یوسف، باید سری به دفتر "مزامیر عشق" بزند و نسخه گنج وجود را از گنجور آن طلب نماید.
بسیاری حقیقت را در تنگی شیارهای نقصان، در ریگزار کثرت و وادی های محصور و مجرد می جویند اما این بار کسی با پنجه های خونچکان، صخره ها را درنوردیده تا بر بلندای قله قافِ وحدت وجود، همه چیز را با چشمان سرمه کشیده در واحدی نیست نما ببیند. ردپای احد، واحد و صمد را می توان در دفتر "مزامیر عشق" پی گرفت.
گاه در آن فراز، دوربینش را بر چرخش کهکشان ها می اندازد و به رصد سماع عاشقانه می نشیند و ناگهان آن را بر روی قطعه سنگی متروک در اعماق درّه ای متمرکز می کند و جوشش عشق را در دل آن می بیند؛ گاه به دل ذرّات می رود و در فضای بین الکترون و هسته محو می شود و گاه خرمن گسترده کائنات را سمج وار جمع می کند و در ثانیه قبل از بیگ بنگ، در دل ذرّه ای واحد که هیچش می داند، فرومی برد، و گاه دوباره به انفجار می کشاند. این است دم از کثرت به وحدت و بازدم از وحدت به کثرت!
گاه او را در کنار سلطان در قصر می بینیم و گاه چون گدایی پشت دروازه قصر در انتظار! پای بر زمین می کوبد تا در بگشایند و سکّه ای در کشکول اش اندازند!
گاه بر سر خوان پادشاه با خرقهِ دفتر و دیوانی نشسته است و گاه نان خشکش را با سگی چند توله، در خرابه ها تقسیم می کند.
گاه با فیثاغورث، بر سر کثرت اعداد و قوس های چم و ناچم اشکال هندسی جدل می کند و گاه در کوچه ها بر سر مقدار سکّه ها با کودکان کلنجار می رود!
گاه او را غرق در قطره ژاله و شبنمی می یابیم، گاه در اعماق دریا به غوّاصی!
گاه او را در کنار حلّاج بر بالای دار می بینیم و گاه همراه با حافظ در کنار جوی رکن آباد!
گاه ساقی خمخانه مستان است و گاه به دنبال جرعه ای میِ ارغوانی هر دری را می کوبد!
گاه در صفّه صوفیان در کنار سید کائنات نرد عشق می بازد و گاه در کنار اویس قرنی نگاه به پاهای نحیف خود دارد تا آماج سنگ کودکان نگردد و قیام نمازش به قعود صرف نگراید!
و این است رمز وحدت وجود!
وحدت وجود یعنی تو در فنا و هیچی! و هر آنچه بیرون از توست، تو هستی و با آن یگانه ای!
نمی دانم استاد سراجی را دیر یافتم و یا درست بهنگام؟ اما اشعار این بزرگوار در تلفیقی با اندیشه مولانای بزرگوار، حافظ، سعدی، عمادالدین نسیمی و ... مائده، توشه و برگ و لالنگی بود که اگر به آن دسترسی نداشتم، پای خودشناسی ام لنگ بود.
افلاطون معتقد بود که حکیم بالاترین درجه یک انسان کامل است. اما این حکیم خلق نمی کند! اختراع نمی کند! بله فقط کشف می کند. همه چیر در روز خاصی خلق شده است و در پهنه عدم مستتر است؛ ما فقط کشف می کنیم.
استاد سراجی در دفتر شطحیات از "مزامیر عشق"، ( شطح بیستم) از ارسطو می فرماید که:
«کلمه "یاد گرفتن" غلط است و به جای آن باید بگوییم "به یاد آوردن". همه داده های علمی در خلقت و مغز بشر وجود داشته است.»
"در این زمینه قبلا در بحث عرفان و کوانتوم صحبت به میان آوردیم که آنچه در اندیشه ما هست، ما خلق نمی کنیم، بلکه ما کشف و تعیین می کنیم که چگونه باید به منصه ظهور برسد..."
وی ادامه می دهد:
آنچه ما امروز به آن استعداد می گوییم، فراگیری نیست بلکه فراخوانی از ضمیر ماست که در اثر ممارست و تجربه به دست می آید و تحصیلِ حاصل می کند. آنچه که به عنوان پدیده اکتسابی حاصل می شود، انتسابی است و آنچه در باطن است بس عظیم تر و کامل تر از آن پدیده است و نازل می شود. یعنی نزول می کند آنچه در حقیقت است..."
فهم این کلام استاد و عبور دادن منطقی و اقناعی آن، آغازی است برای درک فلسفه وحدت وجود. دایو پرشی است در استخر وحدت گرایی و یگانه اندیشی!
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
آن گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا به من شناســان
عمر استاد دراز باد و خنکای سایه شان بر سرمان گسترده باد.
*احصاء= به کثرت و شمارش در آوردن اعداد
با ادب و عرض سلام و احترام به محضر مبارک جناب طیبی عزیز و دوستان گرامی و مهربان یاران همراه
مبحث عرشی وحدت وجود، اساس سیر و سلوک ما است و انصافاً مطلبی است باریک و حساس...
نظریۀ وحدت وجود، از اعماق قرون و از آن سوی قلل ازمنه قدیم چهره مینماید و در آینه بندان ادیان و نحل، جلوهگری میکند و در آفاق زیر نگین حکماء و جهان فلسفه، پای این مسئله در میان است. دیرینگی و قدمت پر امتداد دارد. از یونان باستان، فلسفه ستان دیرینه روزگاران، شمیم این نظریه به مشام عقل میآید. در قلمرو پرعظمت و شوکت حکمت و عرفان، نظریه وحدت وجود، شکوهمندانه متجلی است.
عرفای ربانی و حکمای متأله بر وحدت وجود متفق القولاند، اما در ارائه و عرضه این نظریه، طرق متفاوت و عدیده دارند، بسا به مشرب همدیگر نکتهها میگیرند، بالنیتجه همه راهها به این منتهی میشود که :
«لیس فی الدار غیره الدیار»
در آفاق سراسر اشعه و اشراق عرفان، محیی الدین بن عربی بنیانگر و پیافکن و طرح نو درانداز نظریه وحدت وجود است. در قرن هفتم هجری ابن عربی، نظریه وحدت وجود را به صورت متکامل منجسم نهایی پی افکند و محور همه آراء خود قرار داد، هر مسألهای را که مطرح میسازد به محور وحدت وجود میچرخد، بطوری که نام ابن عربی و عنوان وحدت وجود لازم و ملزوم هم بحساب میآیند.
ابن عربی، قهرمان و سرآمد وحدت وجود در عرفان است.همه عرفا، چه شاعر و چه غیر شاعر و چه فارس و چه عرب و چه ترک، بعد از ابن عربی در جاذبه مکتب وحدت وجود واقع شدهاند و از او متأثرند و این نغمه را بر لب دارند:
«یا هو یا من لیس الا هو»
ابن عربی این سرود پرواقعیت را به مستان الهی یاد داده است و از لبان وی این نغمه می تراود:
«فسبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها»
واسطة العقد، سلسله نغمات عرفانی ابن عربی در وحدت وجود است که در«فصوص الحکم» و «فتوحات مکیه» او انعکاس دارد. محیی الدین عربی بر آن است که وحدت، وجود و موجود است و هیچ گونه کثرتی در وجود و موجود نیست و حقیقت وجود یکی است، تفاوت میان وجود و موجود، تفاوت بین مبدأ و مشتق است، مانند علم و عالم، یا علم و معلوم. کثرات در حقیقت، اعتباریات و نسب و اضافاتاند و نسبتهای مجازی به وجود و موجود حقیقیاند. که در واقع یک وجود و یک موجود حقیقی بیش نیست.
همه جهان هستی یکواحد هستی است و هرگز افتراقی در وجود نیست، هستی، همه یکتایی و یکتانگری و یک حقیقت است و جز ظهور و مظهر چیز دیگری نیست. کثرتی در جهان وجود ندارد، کثراتی که در عالم هستی به نظر میآیند به جز خواب و خیالی نیستند و سایهها و عکسهایند و نقش دوم چشم احول بشمار میروند. همه این کثرات عوالم غیب و شهود، یک جلوه و ظهوری است که ازعشق به ذات و معروفیت اسماء و صفات، انبعاث یافته و این همه عکس می و نقش نگارین یک فروع رخ ساقی ست که در جام افتاده است.
در میان عرفا، نظریۀ وحدت وجود به چهار گونه مطرح شده است :
1- وحدت وجود یعنی وحدت شهود. این گونه تفسیر از سوی متوسطان عرفا بیان شده و کسی نیز ایرادی بر آن نگرفته است.
در این نظریه هر چند گفته می شود که وجود منحصر به وجود حضرت حق است اما منظور این است که ذات حق وجود لا یتناهی می باشد و عارف با رؤیت عظمت حق، موجودات متناهی را در برابر او هیچ و غیر قابل اعتنا می بیند، این نوع وحدت در حقیقت وحدت مشهود و موجود است نه وحدت وجود.
2- تمام عالم مساوی با خداست و ذات احدیت به صورت مجرد از مظاهر و مجالی بالفعل متحقق نیست و خداوند مجموع عالم ظاهری باشد.
این نظریه به «جهله صوفیه» نسبت داده شده و از سوی عرفای بزرگ تکذیب و تکفیر شده است که صدرالمتألهین ملاصدرای شیرازی این قول را کفر آشکار می داند.
3- وحدت تشکیکی وجود. این وحدت عبارت است از این که حقیقت وجود واحد صاحب مراتب است.
4- یک مرتبه از آن حقیقت واجب است و مرتبه دیگر ممکن. این وحدت وجود در آرای اولیه صدر المتألهین شیرازی وجود دارد که مبتنی بر فهم اصالت وجود است.
ما در مواجهه با اشیای خارجی دو مفهوم به دست می آوریم یکی وجود و هستی که در میان همه موجودات مشترک است «اشتراک معنوی وجود» و دیگری چیستی و ماهیت که تنها به بخش خاصی از اشیاء اختصاص دارد مانند انسان، آب و اسب و درخت و ... .
به عبارت دیگر، از یک سو همه اشیاء موجودند و از طرفی این اشیاء اموری گوناگونند یعنی ذهن ما دو حیثیت اشتراک وجود و هستی و تفاوت و اختلاف را تشخیص می دهد.
در اینجا این مسئله مطرح می شود که کدامیک از این دو مفهوم ذهنی اصالت دارد و کدام یک اعتباری است !؟
چون بر اساس نظر فلسفی، اشیای خارجی تنها یک واقعیت دارند. بنابراین، فقط یکی از دو مفهوم وجود و ماهیت در ازای آن واقعیت خارجی قرار می گیرند. مدعای حکمت متعالیه و صدر المتألهین آن است که وجود اصل است یعنی واقعیت خارجی ما به ازای مفهوم وجود است و ماهیت تنها نمایانگر حدود و قالبهای وجود عینی است که در ذهن منعکس می شود.
حال این پرسش مطرح می شود که آیا حقیقت وجود که طارد عدم و تشکیل دهنده خارج است واحد است یا کثیر؟
اگر واحد است چگونه امر واحد «که از تمام جهات واحد است» منشاء انتزاع ماهیات کثیره و گوناگون شده، یعنی چرا ذهن ما انواع کثیره و افراد مختلفه را دریافت می کند؟
و اگر کثیر است، وجود به چه نحو است و چرا تنها مفهوم واحد در ذهن ما دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، سه نظریه مطرح شده است که مجال برای طرح همه آنها نیست.
اما یک پاسخ اساسی به این پرسش مهم همین گونۀ سوم از وحدت وجود یعنی وحدت تشکیکی وجود است. ملا صدرا پس از طرح اصالت وجود به این بحث می پردازد که آیا وجود خارجی همانند مفهوم وجود امری واحد است یا وجودات متباینی در خارج داریم.
وی پس از اثبات این نکات که وجود خارجی نیز امر واحدی است به چگونگی تحلیل این وحدت می پردازد.
به اعتقاد وی از آنجا که در خارج چیزی جز وجود محض نیست و ماهیت اعتباری است، پس وحدت موجودات را باید براساس وجود تفسیر کرد نه براساس ماهیت.
از سوی دیگر، کثرت و تمایزات موجودات امری بدیهی و مشهود است بنابراین کثرت نیز نیازمند توجیه و تفسیر است.
به نظر ایشان چون ماهیت امری اعتباری است نمی توان کثرت خارجی را به کثرت ماهوی باز گرداند بلکه کثرت را نیز باید بر اساس وجود تفسیر کرد. به این ترتیب، وحدت و کثرت هر دو به وجود باز می گردند یعنی وجود هم بیانگر وحدت موجود است و هم توجیه کننده کثرت آنها. مابه الاشتراک موجودات «وجود» است و ما به الامتیاز آنها نیز «وجود» است، مانند مراتب اعداد که کثرت غیرمتناهی را تشکیل می دهند و ما به الامتیازشان از سنخ ما به الاشتراک است.
زیرا، اعداد ما به الاشتراکشان همان عددیت است و عدد یعنی مجموعه ای از وحدات. پس هر عددی با عدد دیگر در این جهت شریک است که هر دو مجموعه ای از وحدتها هستند و البته هر عددی از عدد دیگر متمایز است زیرا واضح است که عدد چهار غیر از عدد پنج , شش و هفت است.
اما ما به الامتیاز هر عددی از عدد دیگر با ما به الاشتراک آنها مغایر نیست یعنی از دو سنخ و از دو جنس نیست زیرا امتیاز هر عددی از عدد دیگر به اضافه شدن واحد یا واحدهایی است یعنی همان چیزی که مناط عددیت و مناط اشتراک اعداد است مناط اختلاف، کثرت و امتیاز آنها واقع شده است. یا مثلاً نور ضعیف و قوی در اصل حقیقت نوریت با هم شریکند و در عین حال نور قوی و نور ضعیف با هم فرق دارند و از یکدیگر متمایزند. این تمایز به شدت و ضعف است ولی شدت و ضعف نور خارج از حقیقت نور نیست یعنی نه این است که نور در اثر اختلاط غیر نور به نور دارای شدت یا ضعیف شده و نور شدید مرکب است از نور و غیر نور و نور ضعیف مرکب است از نور و غیر نور. پس ما به الاشتراک نور قوی و ضعیف همان خود نوریت است و ما به الامتیاز آنها نیز تراکم و عدم تراکم نور است و تراکم نور امری خارج از نور نیست که با نور مختلط شده باشد.
موجودات نیز این چنین هستنند یعنی ما به الاشتراکشان همان «وجود» است و ما به الامتیازشان نیز باز «وجود» است.
این موضوع همان وحدت تشکیکی وجود است، البته تشکیک در مقابل تواطی است. متواطی مفهومی است که صدق آن بر همه افراد یکسان باشد و تقدم و تأخر و اولویتی در مصداق بودن افراد برای آن مفهوم وجود نداشته باشند. مانند مفهوم جسم که بر همه مصادیقش به طور یکسان حمل می شود. اما مشکک مفهومی است که صدق آن بر افراد و مصادیقش متفاوت باشد مانند مفهوم خط و سیاهی. به این گونه مفاهیم مشکک می گویند زیرا انسان را به شک می اندازد که آیا دارای یک معناست یا معانی مختلفی دارد. مفهوم وجود نیز مشکک است و با این که مفهوم واحدی است، اتصاف اشیاء به وجود یکسان نیست و میان آنها اختلافی مانند اولیت و اشدیت وجود دارد.
از این رو صدق وجود بر واجب، اولی و اشد است بر صدق وجود بر ممکن. هم واجب و هم ممکن هر دو ما به الاشتراکشان در وجود است و مابه الامتیازشان نیز وجود است ولی صدق وجود بر علت العلل که همان واجب است اولی و اقدم است بر صدق وجود بر ممکن که معلول است.
4- تفسیر چهارم از وحدت وجود که صدر المتألهین به تدریج آن را در جلدهای دیگر کتاب گرانسنگ خود «اسفار» بر می گزیند همان تحلیل خاص عرفا است که توسط ابن عربی و پیروانش تبیین شد. بر اساس این نظریه وجود از جمیع جهات بسیط و واحد است و کثرت طولی و عرضی در او راه ندارد. این حقیقت واحد، خداست و غیر او وجود نیست بلکه وجود نما است به عبارت دیگر کثرت ها نمود است نه بود.
وجود خلق و کثرت در نمود است
نه هر چه آن نماید عین بود است
نظریه «تجلی» که در صدر تبیین کثرتهای ظاهری و رابطه آنها با حق تعالی است و همچنین تحلیل مراحل و مراتب تجلی ذات الهی , بر اساس همین نگرش است.
به هر روی، بر اساس این دیدگاه نسبت کثرات به وجود خداوند نسبت سایه به صاحب سایه و یا مرآت و آیینه به صاحب تصویر است. همه عالم هستی سایه آن وجود واحد است و همه موجودات تجلی آن ذات یگانه.
ولی این بدان معنا نیست که وجود کثرات و وجود ممکنات همان وجود خداست و یا خداوند متعال در این موجودات حلول کرده است. اینها ادعاهایی بی پایه بوده و به هیچ وجه در ذهن عرفای بزرگ اسلامی و حکیمان متاله نبوده و نیست و نخواهد بود.
..........................................................
با مهر و یک دنیا احترام // نغمه گر عشق