منظور از "کارپرداز مشکوک" چیست؟
کارپرداز مشکوک یعنی "همه ی ایرانیان" هنوز نمی دانند که این شخص آیا کارپرداز آمریکاست یا انگلیس یا کشور دیگر. یا وابسته به چه دستگاه و یا دنباله روی کدام فرد و گروهی است. ویا خیلی چیزها که مجهول است: پدر و مادرش کیست و غیره و غیره...
All-Iranians

اکبر گنجی نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی ایرانی است. اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی سیزده آبان شهر ری، تهران به دنیا آمد. وی در دوران انقلاب ۱۳۵۷ ایران از فعالین خیابانی بود که بعدها با تشکیل سپاه پاسداران به آن گروه پیوست. اکبر گنجی از مخالفین ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر بود. وی در سال ۱۳۶۲ در یک سخنرانی علنی در پادگان ولی عصر و در حضور محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، به سیاست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بی‌فایده دانست. وی در همان سخنرانی که باعث بحرانی در سپاه شد، فرماندهی سپاه، از جمله محسن رضایی، محسن رفیقدوست، ذوالقدرو زیبایی نژاد را متهم کرد که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کرده‌اند و با نیروی نظامی سپاه کار سیاسی می‌کنند و خواستار برکناری فرماندهی سپاه شد.[نیازمند منبع] این سخنرانی که با استقبال نیروهای لشکر محمدرسول‌الله سپاه و تنش میان آنان با فرماندهی سپاه شده بود، واکنش شدیدی در سپاه در حال جنگ ایجاد کرد. دادستانی سپاه این برخورد را تمرد در شرایط جنگی دانست و برای گنجی خواستار اشد مجازات یعنی حکم اعدام شد. اما با وساطت آیت‌الله منتظری و آیت‌الله یوسف صانعی این موضوع منتفی شد. وی در سال ۱۳۶۳ از سپاه استعفا داد و از آنجا بیرون آمد. او بعد از کنار رفتن از سپاه چند سالی رابط فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بود و همچنین او با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری مانند سعید حجاریان که بنیان گذاران اصلی وزارت اطلاعات بودند ارتباط داشت که گاهی باعث شده بعضی وی را از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بدانند. خود او هرگونه حضور و ارتباط با وزارت اطلاعات را تکذیب می‌کند. با پایان جنگ و پس از ورود به دانشگاه، از اوایل دههٔ هفتاد گنجی به حلقهٔ کیان پیوست. حلقه‌ای که پس از جدا شدن خاتمی و شمس الواعظین و اعضای چپ مذهبی گرداننده روزنامه کیهان از آن نهاد به نشریه کیان روی آوردند و عبدالکریم سروش، روشنفکر دینی مشهور ایرانی که در آن زمان از استادان این جریان و همچنین یکی از موثرترین اعضای نهاد انقلاب فرهنگی که هنوز با نام شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد بود آنان را به لحاظ فکری تغذیه می‌کرد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%DA%AF%D9%86%D8%AC%DB%8C

عبدالکریم سروش یکی از اعضای حلقه ی اسلامی فراماسونری ایران است
http://iranian.com/main/blog/all-iranians-13

با پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ و در انتخابات ریاست جمهوری، یاران او که اکبر گنجی نیز در میان آن‌ها بود به نام اصلاح طلبان شهره شدند و فعالیت‌های گستردهٔ سیاسی و اجتماعی را پی گرفتند. زندانی شدن اکبر گنجی به دلیل واکاوی فاشیسم مذهبی در دانشگاه شیراز و انتشار هفته نامه راه نو از رویدادهای چشمگیر این دوران زندگی اوست. همچنین پیگیری پرونده قتل های زنجیره‌ای طی داستان-گزارش‌هایی به نام تاریکخانه اشباح و عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری که اولین گام او برای جدایی کامل از طیف اصلاح طلبان طرفدار حکومت ولایت فقیه به شمار می‌رود از مهم‌ترین نوشته‌های وی در این دوران است. اکبر گنجی که حیطهٔ کاری خود را به پرونده و افشای رازهای قتل‌های زنجیره‌ای ایران تخصیص داده بود، پس از مدتی با گسترش دایرهٔ کاری خود، دامنهٔ تحقیقاتش را به تمامی قتل‌های مرموز «دگر اندیشان» در سال‌های قبل بسط داد. با الهام از یک داستان بلوک شرق اروپا، کتابی به نام «عالی‌جنابان خاکستری» نوشته «ویتالی شنتالینسکی»، از اسامی رمز همچون «تاریک‌خانهٔ اشباح» برای محفل طراحان قتل‌ها، استفاده کرد. طراحان قتل‌ها را «عالیجنابان خاکستری» و اجراکنندهٔ آن را «شاه‌کلید» نامید. به باور او، دستورها از تاریکخانه به شاه‌کلید داده می‌شد و شاه‌کلید آن دستورات را برای اجرا، به سعید امامی که تنها یک مجری برای قتل‌ها بوده‌است، ابلاغ می‌کرد. در ماه آذر سال ۱۳۷۹، گنجی پس از زندانی شدن و هنگام حضور در دادگاه، علناً علی فلاحیان، وزیر اطلاعات سابق در دوران هاشمی رفسنجانی را شاه‌کلید قتل‌های زنجیره‌ای نامید و از روحانیون دیگری نیز نام برد، از جمله محمدتقی مصباح یزدی که او را محرک و صادرکنندهٔ فتوای قتل‌ها یا به اصطلاح، «مراد عالیجنابان خاکستری» خواند. این اظهارات منجر به حملهٔ بنیادگرایان به وی و انکار نوشته‌های او شد. کتب‌ «تاریک‌خانهٔ اشباح» و «عالی‌جناب سرخ‌پوش و عالی‌جنابان خاکستری» به پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ ایران مبدل شده و در مدت شش ماه بیش از دویست هزار نسخه از آنان فروش رفت. در تاریخ ۷ دسامبر ۲۰۱۰ میلادی، اکبر گنجی در مصاحبه‌ای با بخش فارسی بی‌بی‌سی افشا کرد که «قتل‌های زنجیره‌ای ایران پروژه‌ای حکومتی بود» و «خود علی خامنه‌ای هم پشت آن بود و شروع کردند به ترور مخالفان در داخل و خارج کشور و تعداد زیادی از مخالفان را هم در خارج کشور ترور کردند».
وی پس از شرکت در کنفرانس جنجالی ایران پس از انتخابات که بعدها به کنفرانس برلین مشهور شد، پس از بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد تهران در مورخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹دستگیر شد. دادگاه اولیه گنجی به ریاست قاضی مرتضوی وی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد اما دو سال بعد در دادگاه تجدیدنظر حکم گنجی تنها به شش ماه حبس کاهش یافت. قاضی این دادگاه علی بخشی بود که چندی بعد بازخرید گردید. با اعتراض دادستانی تهران، حکم گنجی دوباره نقض شد و این بار به شش سال حبس بدل گردید.
اکبر گنجی در زندان نه تنها از مواضع خود عدول نکرد که در برخی از آنها رادیکال تر نیز شد. وی ابتدا جزوه مانیفست جمهوری‌خواهی را نوشت که در آن به جدایی کامل دین از سیاست پرداخت. از این مانیفست در سال ۱۳۸۴، جلد دومی هم به قلم گنجی در زندان اوین منتشر شد که در آن شخص سید علی خامنه‌ای را به شدت مورد انتقاد قرار داد. وی در این مانیفست از تاکتیک تحریم انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ نهم دفاع کرد. وی سرانجام در اعتراض به آنچه بدرفتاری‌های فراوان در زندان اوین می‌خواند، ابتدا برای سیزده روز دست به اعتصاب غذای نامحدود زد که با موافقت با به مرخصی آمدنش، این اعتصاب غذا شکست. گنجی پس از بازگشت به خانه در مصاحبه‌هایی با خبرگزاری‌های بین‌المللی رسماً بر سیاست تحریم انتخابات صحه گذارد و به‌شدت از جدایی کامل دین از سیاست و تأسیس یک جمهوری تمام عیار به جای جمهوری اسلامی دفاع نمود. این گفتگوها او را به زندان بازگرداند و اکبر گنجی دوباره برای مدت قریب هفتاد روز دست به اعتصاب غذای نامحدود زد. در این مدت بسیاری از ایرانیان سراسر جهان و سران کشورهای غربی به حمایت از او برخاستند. رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا جرج دبلیو بوش، تونی بلر نخست وزیر انگلیس و کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل متحد از جمله شخصیت‌های بین‌المللی بودند که خواهان آزادی اکبر گنجی شدند. در پی وخامت اوضاع عمومی و پس از چاپ عکس‌هایی از اکبر گنجی که وی را در حالتی رنجور نشان می‌داد، دادستان تهران سعید مرتضوی دستور انتقال گنجی را به بیمارستان میلاد صادر کرد. سرانجام پس از هفتاد روز، وی را به زندان اوین بازگرداندند. در زمان اعتصاب غذا، گنجی در نامه‌هایی به آزادگان جهان (۲ نامه) و در جواب نامه‌های آیت‌الله منتظری و دکتر سروش که خواهان پایان اعتصاب غذای وی شده بودند، وی علاوه بر وارد نمودن انتقاداتی جدی به حاکمیت ایران، خواستار برکناری سید علی خامنه‌ای و شرکت او در یک انتخابات عمومی به منظور سنجش میزان محبوبیتش شد. وی در این نامه‌ها صراحتاً از تغییر نظام سیاسی ایران صحبت کرد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%DA%AF%D9%86%D8%AC%DB%8C

اکبر گنجی انتخاب مرسی را «دموکراتیک» می‌نامد، و حق ملت مصر در برکناری او را به رسمیت نمی‌شناسد؛ اما از خود نمی‌پرسد این اخوان‌المسلمین که نگاه داشتن مرغ و خروس را در خانه به خاطر «عمل قبیح خروس» حرام می‌شمارند، و یکی از سران آنها چند سال پیش زن استاد دانشگاهی (نصر حامد ابوزید) را بر طبق یک فتوی به خاطر اظهار نظر علمی این استاد بر او حرام و بر خود حلال شمرد، و جریان متعصب قشری عقب مانده ایست که تروریست‌های بن لادنی از آنجا تغذیه کرده و سربازگیری می‌کنند (محمد عطا، یکی از نوزده نفر تروریست های ۱۱ سپتامبر، در ارتباط با اخوان المسلمین بود) اکنون چگونه دموکرات شده‌اند؟! کدام یک از آثار ولتر و دالامبر و روسو و مونتسکیو و توکویل و کانت و اسپینوزا و سایر فلاسفه و اندیشمندان آزادی و دموکراسی در محافل مذهبی آنها تدریس شده و در کجا مشق دموکراسی کرده‌اند؟!
آنها از کی به چرخشِ قدرتِ در حکومت معتقدند؟ آنها از کی به خود اجازه می‌دهند که «حکومت خدا و قرآن» را که از طریق صندوق رای به دست آورده‌اند، دوباره به «کفار حربی» یعنی به ملت مصر بازگردانند؟ مگر خمینی بازگرداند که مرسی بازگرداند؟ مگر یکی از سیاستمدارانِ نظام خمینیستی (علاالدین بروجردی) همین چند هفته پیش نگفت که مرسی باید ارتشی‌ها را خلع می‌کرد و مثل ما سپاه پاسداران درست می‌کرد و همه را از دم تیغ می‌گذراند و ملت مصر را فاقد ارتش ملی می ساخت تا با خیال راحت اسلامیسم قرون وسطایی‌اش را به قول خمینی «پیادَه کند»؟!
https://khodnevis.org/article/52323#.UhpH7hbtIqY

اکبر گنجی در آوردن قیاسات مع الفارق، در سفسطه گری و در چیدن (به قول امروزی ها «چیدمان») مطالب نامربوطی که بنا به عمد و از روی غرض قبلی در آنها مبالغه و بزرگ نمایی کرده یا باز هم از سر عمد و غرضِ قبلی کوچک و تقلیل یافته شده اند استاد است. او در لباس یک روزنامه نگار، مثل یک ایدئولوگِ دستگاه ها و اداره های سیاسیِ یک دولتِ حاکم، برای وارونه جلوه دادن حقایق و برای نتیجه گیری های خاص در جهت هدف های از پیش تعیین شده می نویسد. محال است که از نوک قلم او، خاصه در مطالب سیاسی سالهای اخیرش، شما با یک نویسندۀ روشنفکر و اهل دردی روبرو شوید که اندیشه ای اصیل و دردی ریشه دار او را به گفتن و نوشتن برانگیخته باشد.
مثلا، در مقاله اخیرش به نام «کودتای مصر: محور عقلانیت علیه ارتجاع»، آسمان و ریسمان را به هم می بافد و از قول «دیپلمات های غربی» (کی هستند معلوم نیست!) یا مقامات اسرائیلی یا فلان سناتور یا بهمان سیاست مدار ناشناخته یا شناخته شده و فلان روزنامه یا ماهنامه غربی یا فلان روزنامه نگار و بهمان تحلیلگر هرچه دلتان بخواهد مطالب می آورد که به درد کار خودش می خورد و در جهت نتیجه گیری و اثبات فرضیه سیاسی خودش انتخاب شده است. او طوری از این افراد نام می برد که گویی همه را از نزدیک می شناسد و به صحت عقاید و نظرات آنان اطمینان تام دارد. ضمنا استعداد شگرفی در تصحیف و در تبدیل افکار یا منتسب کردن افکار خود یا خودی های حکومتی به مخالفان حکومت را دارد. مثلا، در نتیجه گیری اش موضوع قطب بندی جامعه به سکولار و مسلمان که ساخته حکومتی ها و به ویژه اصلاح طلب های حکومت اسلامی از جمله خود گنجی است را به دیگران و به مخالفان جمهوری اسلامی نسبت می دهد؛ و همه مردم مخالف نظام آخوندی را «ضد دین» می نامد، و همه مسلمانان جهان را معارض و مخالف با حکومت غیردینی می نمایاند.
http://melliun.org/iran/26358

اکبر گنجی مقاله‌ای نوشته است در رد فرضیۀ کابرد سلاح شیمیایی به وسیله بشار الاسد در سوریه. من به مطالب او در این زمینه کاری ندارم اما یک نکته مثل همیشه در نوشته‌های ایشان جلب توجه می‌کند و آن هم کاربرد نا‌به جا و ناشیانۀ صفت سکولار و واژۀ سکولاریسم پشت نام رهبران نظام‌های دیکتاتور و فاسد جهان است.
در این مقاله هم طی موارد متعددی جناب گنجی واژه سکولار را به اسم دیکتاتورعلوی سوری پیوند زده و از «رژیم سکولار بشار اسد» نام برده است... آقای گنجی: باتوجه به اینکه بشار الاسد علوی نورچشم نظام خمینیستی بوده و هست و از آنجا که رهبر نظام اسلامی و تکیه گاه اصلی استبداد دینی او یعنی مجلس خبرگان رهبری سالهاست که همۀ سرمایه سیاسی و «معنوی» و مالی و نظامی ی حکومت امام زمانی ولابت فقیه را حرج او و خرج حفظ حکومت جنایتبار او کرده و می‌کنند تا آنجا که برخی از مقامات بلند پایه امنیتی و نظامی حکومت ولایت فقیه سوریه را استان سی و پنجم جمهوری اسلامی می نامند، ( لزومی با یادآوری مخارج هنگفتی نیست که بیش از سه دهۀ تمام به وسیله ملاهای حاکم بر ایران از کیسه ناداری مردم فقیر و محروم ایران سخاوتمندانه به پای اسدیسم سوری [پدر و پسر] و حزب الله لبنان ریخته می شود !) باری با توجه به موارد یاد شده، سئوال من این است که : منظور شما از اینکه به جا و بی‌جا در هرفرصتی که به دست می‌آورید صفت «سکولار» را به نام بشار اسد می‌چسبانید چیست؟ آیا جز آن است که می‌خواهید نشان دهید که با تمام وجود از دست یابی ملت ایران به یک حکومت انسانی و شرافتمندانه بیزار و متنفرید؟ و دوست ندارید که ایرانیان نیز مثل سایر ملل متمدن جهان مدرن ، صاحب دولت و حکومتی باشند که در آن همه باشندگان این کشور بیرون از اعتقادات دینی شان و بیرون از مرام و مسلک و باورهای فلسفی یا سیاسی یا اعتقادی شان شهروندان آزاد کشور شناخته شوند و فارغ از آنکه شیعه‌اند یا سنی‌اند یا درویش‌اند یا مسیحی‌اند یا یهودی‌اند یا بهایی‌اند یا بی‌دینند یا خداناشناسند ، در برابر قانون از حقوق مساوی برخوردار باشند؟ و آیا جز این است که با همۀ دعوی هایی که داشته اید و دارید می‌خواهید نشان دهید که هنوز هم یک پاسدار حکومت دینی هستید و همچنان برای حکومتی دلتان می‌تپد که مشتی ملا ی حوزوی و روضه خوان شیعی زیر نام دین و به دعوی نمایندگی از سوی خدا و پیغمبر و امام زمان بر ایرانیان مسلط کرده‌اند و با تکیه بر بیداد بی سابقه و در سایه قبیح ترین نوع سرکوب سیاسی و به یمن رواج فریب و جهل و جنون، سی و چهار سال است که پوست از سر ملت ایران کنده‌اند؟
http://sepidedam.com/17030

اکبر گنجی مقیم نیوجرسی است
All-Iranians

قسمت های قبلی کار پردازان مشکوک:
 ١ - تریتا پارسی
http://iroon.com/irtn/blog/3124/
 ٢ - هومن مجد
http://iroon.com/irtn/blog/3135/
٣ - امیر حسین موسویان
http://iranian.com/posts/view/post/24555
و اینجا : http://iroon.com/irtn/blog/3149/

نظر شما چیست؟