دختر شرکت کننده داستان عجیبی دارد. او که گویا بسیار زیبا بوده است مردان زیادی خصوصا همکارانش به او پیشنهاد ازدواج می دادند که او همه را رد میکرده است. تا بلاخره با یکی از همین همکاران وارد رابطه میشود و تا مرحله نامزدی پیش میروند. این مرد بسیار متعصب بوده و سخت گیری های زیادی را به این دختر میکند. دختر تصمیم به قطع رابطه میشود. نامزدش مخالف جدایی بوده است ولی ناچارا مجبور به قبول آن می شود. در موقع جدایی به او میگوید که کاری می کنم که روزهای بدی برای تو و خانواده ات پیش بیاید. دختر میگوید که از روز به بعد نه من و نه خانواده ام روز خوشی نداشتیم. چهار خواهر من وارد طلاق میشوند و دیگر کسی هم به سراغ من برای ازدواج نمی آید.