در لاهیجان، ساعت نزدیک ۶ صبح از صدای ناله ی سوزناک یه سگ بیدارشدم ،وقتی از پنجره نگاه کردم خیلی پریشون بود، فکر میکردم گرسنشه، چند تا دونه سوسیس با خودم بردم پایین تا سیر شه و اروم شه، اما فقط اشاره به گودال کنار خونه داشت، همونجایی که بچه هاش گیرافتاده بودن، میتونین خوشحالی و عشق رو بعد از نجات بچه هاش کاملا درک کنین.
 
از ذوق حتی غذایی که پیدا کرده بود رو انداخت و رفت.