بی بی سی: عبدالکریم سروش، فیلسوف و روشنفکر دینی

ما در قرآن چیزهایی داریم که آدم راحت نمی‌تواند باور کند، یا قبول کند که این‌ها رو خداوندی گفته است. مثلا ما تلقی‌ای که از وحی داریم این است که کسی دستی به باطن عالم داشته باشد، پشت پرده طبیعت را ببیند، و از غیب برای ما خبری بیاورد.

اما اگر یک دفعه شما ببینید که در قرآن، در میان کلمات وحی، گفته می‌شود که اگر زنان‌تان شما را اذیت کردند شما حتی می‌توانید آنها را بزنید، یک دفعه چنان سطح کلام پایین می‌افتد که آدم دیگر نمی‌تواند بگوید که این‌ها جزو بواطن عالم است، جزو اخبار غیب است، جزو حقایق نهانی است که جز پیغمبر کسی به آنجا دسترسی ندارد.

اگر ما قبول کنیم که شخصیت پیغمبر شخصیت فعالی است، نه منفعل، می‌توانیم به راحتی بپذیریم که این‌ها حرف‌های خود پیغمبر است، چه آن جاهایی که خیلی عالی است، که با آن چشمان تیزبینش دیده، چه این جاهایی که به نظر ما نازل است و متعارف است.

همه اینها از آن اوست و همه اینها در قرآن آمده است. یعنی سوالاتی که از پیغمبر شده، شیطنت‌هایی که شده، دشمنی‌هایی که شده، دوستی‌هایی که شده، نسبت‌هایی که به او دادند: که تو ساحری، تو مجنونی، تو مسروعی، تو دیوانه‌ای. همه اینها عینا در خود قرآن هست.

مداقه‌ای که من در آیات قرآن، مخصوصا در مورد صحنه‌های قیامت و پاره‌ای از صحنه‌های تاریخی می‌کردم، به من می‌گفت که این‌ها حرف‌هایی نیست که پیغمبر شنیده باشد. اینها مناظری است که دیده است. یعنی وحی در واقع سمعی-بصری بوده است، به جای اینکه فقط سمعی باشد.

یا مثلا، فرض کنید وقتی که زمان در میان می‌آید و امثال اینها، گاه زمان چنان درهم پیچیده است که نزدیک به صور رؤیایی می‌شود. به همین سبب من در نهایت مسیر به اینجا رسیدم که وحی، چیزی شبیه رؤیا بوده است.

اگر وحی را رؤیایی بدانیم، آنگاه زبانش، زبان رؤیا می‌شود. و زبان رؤیا گرچه که شبیه زبان بیداری است، اما تعبیر لازم دارد.

در قرآن مثلا ما می‌خوانیم که روزی می‌آید که دریاها آتش می‌گیرند. این را ما باید یک صورت رؤیایی بدانیم – که پیامبر در خواب دیده که دریا آتش گرفته است. آن‌وقت باید این را تفسیر و تعبیر بکنیم.

شما ممکن است بگویید که به این طریق به حافظ یا مولوی هم وحی یا الهام می‌شده است. حتما می‌شده. و مولوی که خیلی صریح هم هست. می‌گوید بله به ما وحی می‌شود، به ما الهام می‌شود: نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب / وحی حق ولله اعلام بالصواب. می‌گوید ما به خاطر اینکه مردم در ما طعن نزنند، این را وحی دل می‌خوانیم، (وگرنه) در حقیقت وحی حق است – چون دل پر از حق است، فرق نمی‌کند.

به اینجا می‌رسیم که آن صورتی که از وحی نزد پیشینیان ما بود کاملا واژگون می‌شود. تمام دیانت در واقع محصول شخصیت پیامبر است. هرچه – از نیک یا بد – که در دین هست، از مقبول یا نامقبول، همه‌ محصول و معلول شخصیت پیامبر است. و شخصیت پیامبر هم پرورده تاریخ و جغرافیای خودش بود. و لذا تاریخ و جغرافیای دوران پیامبر که در شخصیت او اثر گذاشته، به طور غیرمستقیم در کلام او و در تألیف او که قرآن باشد هم اثر نهاده است. اینچنین، دین و اسلام، محمدی می‌شود. یعنی کاملا حول محور وجود او می گردد، و تمام آنچه در شخصیت پیامبر می‌رفته، در کلام او ظاهر می‌شود، و پستی و بلندی‌هایی که هم در مضمون هم در بلاغت – و در کلام – در قرآن دیده می‌شود، سِر آنها دانسته می‌شود.