چشم‌هایم در تاریکی سایه‌های روشن می‌سازد. بچه‌ام را طرح می‌زند گوشه گوشه این دخمه. حالا چشم‌هایم به دیدنش عادت می‌کند. چقدر کیفورم! دست‌های پسرکم دراز می‌شود. یعنی بیا! برای رفتن به آغوشش پنج تکه می‌شوم. سه تکه‌ام باید از سینه‌اش بگذرد. چشم‌هایم را گذاشته‌ام برای قلبش. باید برسند به دیوار روبرو. از آن در آهنی بگذرند و دست‌ها و کلیدها و زنجیرها را سوراخ کنند. برسند به ناهید که دارد برای پویا لالایی می‌خواند در خواب.

انفرادی: برای مادر پژمان قلی‌پور و تمام مادران #دادخواه و زندانی