چنین گفت
تازه ترین چنین گفت های Jahanshah
آمدم بپرسم، دهانش افتاد به جانم. خونم را دوشید. بیجان شدم. دنده در دنده، سنگین و سبک، چراغ سبز و قرمز از مردمکم میپاشید به خیابان شب. کسی گردنم را گرفته بود و میکشید سمت آشیانه گرگی با بچههای گرسنه و آویزان از رحمی که میان پاها و دم مادر در نوسان بودند. کسی باید آن بچههای خونی را میلیسید. کسی باید پستان دهانشان میگذاشت. آنجا فقط من بودم. مادر تمام گرگها و بره تمام دهانها. شیر میدادم و میلیسیدم و کسی خونم را بیامان میدوشید.
Jahanshah | ۵ ساعت قبل
۰ ۲۴
آخرین وضعیت سلامتی سلمان رشدی پس از حمله با چاقو به او در نیویورک
Viroon | ۳ ساعت قبل
۰ ۳۵
دسته: تعیین نشده
نظرات