... احساس می‌‌کنم مفیستوفل نماینده‌ی یک موجودِ افسرده است ـــ اینجا است که در طولِ داستان (نویسنده فرقی‌ نمی‌‌کند) از کوچکترین خوشی لذتی نبرده و از شادی کردن اطلاعی ندارد، حتی رایحه‌ی عطرِ زنانه و یا شیرینی‌‌های دارچین دار (دارو های قدیمی‌ برای رفع افسردگی) او را آزار می‌‌دهند، کسی‌ چگونگی خوشبخت بودن را به وی نشان نداده ـــ با عشق و عاشقی غریبه و در دوستی‌ بی‌ وفایی ـــ پیشه کرده و راحت‌ترین راه در زندگی‌ او این بوده که به خدمتِ شیطان درآید.

افسرده موجودی به نامِ مفیستوفل‎‎‎