پشت در حیاطِ ورودی یه اعلامیه‌ی فوت بود. کریم مرده بود! و سهمش توی دنیا همین بود که عکس‌شو بزنن پشت در خونه‌ی بچگیش. عکسش چروک بود و تکیده. لابد هیچ‌کس نفهمید که در تموم این سال‌ها کریم چرا موند توی اون محل و هیچ‌کس هم نفهمید که در پسِ خاطره‌های از یاد رفته‌ی کریم، کدام جنگل، کدام مرتع و یا کدام پرچین در کجای ده به خواب رفته بود. کریم، گم‌شده‌های زندگی‌شو متر کرد، با فاصله‌ای طولانی، از زادگاهش تا میدانِ بهارستان.

کریم، گم‌شده‌های زندگی‌شو متر کرد