حالیت نیست. مردی که رد دستهایش رو صورتت بماند، آینه خانه‌اش، دشمنش می‌شود. آن رد سرخ بر صورت گردم. رد تمام شدن عشق به شوهر بود و دروازه‌ رهایی برای فریاد. برای اعتراف. برای عبور. برای شاعری. و برای بوییدن دست مرد دیگری که بوی شرجی می‌داد و موسیقی و شعر و خطوط گوشه چشمش، سخت مهربان بود.

آی‌پارا