وقتی دشنه روی حنجره‌ی اسماعیل است، وقتی داس دور گردنِ رومیناست، پدر تعارف را کنار می‌گذارد و اعتراف می‌کند که نه نماینده‌ی خداوند، که مولّدِ اوست: یک سبقت. پدر خداوند و اخلاق را در یک آن می‌سازد و انجام می‌دهد. کسی جلوی او را نخواهد گرفت. پدر با تیغ توی دستش می‌خواهد بعد از به وجود آوردن فرزند و داشتن او -با قالب‌گیری او در لغتِ ناموس- این بار با حرکت آخر یعنی کشتنش پازل را تکمیل کند. خلق کرده، نگه داشته، حالا از بین می‌برد: تجربه‌ی کاملِ خداوارگی.

خداوارگی: وقتی جان میدهد و میستاند