با گاری و ارابه از بغداد و حلب به جانب استانبول به راه افتادیم. از همان منزل اول با گروه‌های زیاد از ارمنیان مواجه شدیم که به صورت عجیبی که باورکردنی نیست، ژاندارم‌های مسلح و سوارۀ ترک آن‌ها را پیاده به جانب مرگ و هلاکت می‌راندند. ابتدا موجب نهایت تعجب ما گردید ولی کم‌کم عادت کردیم که حتی دیگر گاهی نگاه هم نمی‌کردیم و الحق که نگاه کردن هم نداشت. صدها زنان و مردان ارمنی را با کودکانشان بحال زاری بضرب شلاق و اسلحه پیاده و ناتوان به جلو می‌راندند.

خاطرات نسل کشی ارامنه