گاهی یک حضور٬ تو را می برد به سال های دور. سال های صبح جمعه های کوهی. گیاهی سر راه آن جمعه ها بود٬ بی رنگ٬ با گل های کز کرده سفید و بنفش و خارهای ریز لامروت که بعد از چیدن تازه حالیت می شد چه پوستی غلِفتی از دست و بالت کنده است. این گیاه خودرو٬ بوی عجیبی داشت...نعنای وحشی به اضافه بوی عصرهای تابستان تفت زده شیراز پشت ارگ کریم خانی! درست شد؟ همین بو!

پریرا