تابستان توی حیاط روی تخت های پک و پهن سیمی می خوابیدیم که چارچوب و پایه های آهنی داشت و کفی بهم بافته شده عین راکت تنیس. اما زمستان تخت ها را اریب به دیوار تکیه میدادیم تا حیاط بازتر شود. آن زاویه تنگ بین دیوار و تختها پناهگاه من بود از دست کتک های بابام. در که میرفتم خودم را به زور میکردم پشت تخت ها و همانجا می ماندم تا ننه م پا پیش بگذارد و با استکانی چای بابا را آروم کند.

تخت سیمی