تاریخ که مشق شب نیست هر جایش راکه دوست نداشتیم پاک کنیم. من اقبال دیدن خانم دانشور را نداشتم، چند باری ولی تلفنی صحبت با ایشان صحبت کردم. آخرین بار بود گویا که به من گفتند مشغول تصحیح نامه های جلال هستند، و گلایه که کار سختی است، وبی مقدمه گفتند پسرم بابای تو هم خودش را کشت

از زمانی که آقای بهنود ادعا کردند در مراسم خواستگاری پدرم از مادرم حضور داشتند، بی وقفه از من جویای درستی گفته ی ایشان می شوند. آقای بهنود ادعای دیگری هم کردند درباره ی صیغه ی فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان. تا آنجا که من می دانم این گفته باب دل بسیاری از طرفداران هر دوی اینها نبود و نهیب خاموش باش از هر سو بلند شد. این که آقای بهنود در مراسم خواستگاری حضور داشتند یا نه، اینکه آقای بهنود چهار سال آخر را نفس به نفس با پدرم سپری کرده اند یا نه، برای شخص من، در برابر آن ازدواج موقت اصلا حائز هیچ اهمیتی فوق العاده ای نیست. ما محقیم که در مورد افراد تأثیر گذار واقعیت ها را بدانیم. اگر ادعای بهنود درست باشد، ( آقای گلستان هم آن را رّد نکرده اند،) شناخت ما از این دو روشنفکر آوانگارد و کل جریان روشنفکری آن دوران بسیار متفاوت خواهد بود، خصوصا اینکه فرو نقش مهمی در نگاه ما به زن و زنان دارد. با اینکه چنین اموری در «شأن» ما نیست یا اینها چیزهای سخیفی هستند به همین روزی افتادیم که می بینم، همین امور سخیف، دور از شأن، پیش پا افتاده، از ویژگی های انسان است، پس در خور توجه.
گونترگراس خودش اعتراف کرد به تمایل و علاقه اش به نازیسم و هیتلر. آماج حملات تمام گروه ها هم قرار گرفت، که البته به حق بود. ولی تاریخ که مشق شب نیست هر جایش راکه دوست نداشتیم پاک کنیم. من اقبال دیدن خانم دانشور را نداشتم، چند باری ولی تلفنی صحبت با ایشان صحبت کردم. آخرین بار بود گویا که به من گفتند مشغول تصحیح نامه های جلال هستند، و گلایه که کار سختی است، وبی مقدمه گفتند پسرم بابای تو هم خودش را کشت و... و در مورد جلال چیزهایی گفت که من نمی توانم بازگو کنم چون مطمئن نیسستم که خودشان گفته باشند، گفتم خانم دانشور ترا خدا سانسور نکنید. آن زمان ناشر بودم. همه ی ما چه ناشر چه نویسنده چه خواننده از سانسور بیزاریم، ولی پای امور اعتقادی که می رسد تیغی تیز تر از قیچی خودمان نیست.