حالا برسیم به دومین دلیل رازی در نفی ابداع، یعنی در نفیِ ابداع ارادی. این نوع ابداع معنایی جز این ندارد که خدا هنگامی قصد آفریدن جهان را بکند و به این قصد تحقق بخشد. نخستین مشکلی که پیش می‌آید و ممکن است برای کسانی و به هر سان برای همهٔ مؤمنان دین‌های سامی «نامعقول» یا حتی مهمل بنماید، این است که چرا خدا «آن زمان» که اراده به آفرینش جهان کرده «آن را» آفریده است!

حالا برسیم به دومین دلیل رازی در نفی ابداع، یعنی در نفیِ ابداع ارادی. این نوع ابداع معنایی جز این ندارد که خدا هنگامی قصد آفریدن جهان را بکند و به این قصد تحقق بخشد، چنانکه هر مؤمنی اعم از یهودی، مسیحی و مسلمان می‌داند، خداوند چنین قصدی کرده و به آن تحقق بخشیده است. نخستین مشکلی که پیش می‌آید و ممکن است برای کسانی و به هر سان برای همهٔ مؤمنان دین‌های سامی «نامعقول» یا حتی مهمل بنماید، این است که چرا خدا آن زمان که اراده به آفرینش جهان کرده آن را آفریده است! در حالیکه می‌توانست زودتر یا دیرتر چنین اراده کند و بیافریند. شاید این بیان آشکارا شگفت‌نما از چنین پرسشی، موجب گردد که در ناروا بودن آن درنگ نماییم. زیرا هروقت دیگر هم، بی‌تفاوت است که کِی باشد، جهان را خدا می‌آفرید، این پرسش به اعتبار خود باقی می‌ماند. چرا به اعتبار خود باقی می‌ماند؟ چون ابداع ارادی، یا اراده کردن خدا به آفرینش جهان، همبود و همراه سببی‌ست که می‌بایستی به این اراده کردن بیانجامد. هرگاه خدا را واجد اراده بدانیم -کدام مؤمن به دین‌های سامی‌ست که لحظه‌ای در این مورد تردید به خود راه دهد- معنایش این است که زمانی که خدای بالقوه مرید هنوز جهان را نیافریده بوده، سببی برای اراده کردن به آفرینش جهان نداشته. پس آن زمان که اراده به آفرینش جهان می‌کند، باید سبب آن را جایی یافته باشد. یا سبب آفرینش که پیشتر با او نبوده، چه اگر می‌بود جهان را پیشتر می‌آفرید، باید از جایی به او رسیده باشد. و این یعنی دست یافتن خدا به آن چیزی که پیشتر نداشته، یا به بیان دیگر، بهره‌مند شدن خدا از چیزی که پیشتر از آن بی‌بهره بوده. هردو مورد ظاهراً متفاوت در واقع کمال یافتن خدا را می‌رسانند و رفع شدن نقص فرضی او را. در زمینهٔ چنین اندیشه‌ای تازه به دو شق دشوار دیگر برمی‌خوریم. نخستینش این است: اگر چیزی یا سببی که خدای مرید را به آفرینش برانگیخته هرگز با خدا همبود نگشته یا «هرگزتر» از آن بر او افزوده نشده، پس چرا خدا جهان را آفرید؟ دومینش این است: اگر این سبب از ازل با او بوده، نتیجه‌اش فقط این نمی‌شود که پس چرا جهان ازلی نبوده، بلکه افزون بر آن از میان ابداع ارادی تازه مسئلهٔ سرشت از نو سر درمی‌آورد، یعنی حتی استقلال را از ابداع ارادی می‌گیرد. حالا باید دیگر اذعان کنیم، که گرهی که رازی در مسئلهٔ ابداع ارادی می‌بیند و نخست برای ما مهمل می‌نمود، تا چه اندازه پیچیده و ناگشودنی است.

امتناع تفکر در فرهنگ دینی - آرامش دوستدار