شب عاشورای سال ۱۲۵۹ خورشیدی ـــ شاهزاده میرزا اعتضادالسلطنه در گذشت، شاهزاده ای که خداوند محاسن اخلاق و مكارم اوصاف بود در فضل و دانش به روزگار خودت. [جسد وی را] روز عاشورا به حضرت عبدالعظیم بردند، نزديک آب متکا دسته سینه زنی که از امامزاده به شهر می آمد جنازه را گرفته برگشت ،در ضمن تعزیه داری بود ،تا بوت را برده پای منبر گذاردند .

از غرائب اینکه شهرت داشت که این احوال را کسی به خواب دیده و ملا آقای دربندی در کتاب خود نوشته. مخبرالسلطنه گوید فرستادم کتاب را آوردند. هجده سال پیش از مرگ شاهزاده اعتضادالسلطنه چاپ شده بود.

کسی خواب دیده بود شاهزاده در گذشته، مرده او را به عبدالعظیم می برند و در تابوت معذ بست، در آب متکا روضه خوانی ست، شاهزاده از تابوت گریخته پناه به منبر می برد و معذبین وارد حوزه روضه خوانی نمی شوند.

هرگز به پنج روز حیات گذشتنی، خرم كسی شود مگر از مرگ غافلی
نی کاروان برفت و تو خواهی مقیم بود، ترتیب کرده اند ترا نيز محملی

تزار نیکلای دوم آخرین امپراتور روس یکی از شبهای تابستان ایضا سال ۱۹۱۷ به خواب دید، عده بسیاری از شورشیان به كاخ وی هجوم آورده و او را با زن و فرزندش بوسیله خط آهن به سیبری می برند، از وحشت بر خود لرزید و بیدار شد. فردا این خواب را برای راسپوتین کشیش معروف تعریف کرد، وی نیز تعبیری نمود، سه ماه گذشت انقلاب معروف رخ داد و انقلابیون تزار و فرزندانش را اعدام کردند. درگیریها بالا گرفته و در خیابانها مردم به جان هم ریخته و یکدیگر را می کشند او نیز مورد حمله یکی از انقلابیون قرار گرفته و کشته می شود خواب وی تعبیر شد و هنگامی که در اتاق کار خود نشسته بود زن زیبائی از در؛ در آمد و او را کشت.

محمد غفاری کاشانی، تاریخ نگارستان، به تصحیح و مقدمه و تذييل مرتضی مدرسی گیلانی، صص۴۹۱ ـــ۴۹۲