قسمتی‌ از روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۷٫۰۶٫۱۳۴۰ خورشیدی.

فدائیان اسلام از سنت‌های یک گروه مخفی بسیار قدیمی ایرانی پیروی می‌کنند، همان گروهی که به حشاشین معروف بودند. این گروه در سال ۱۰۹۰ توسط حسن صباح پایه‌گذاری شد. حسن صباح برای دستیابی به اهداف سیاسی و عقیدتی خود اقدام به تربیت تروریست‌هایی کارآمد و جسور کرد. محل اقامت وی و مقر حشاشین در قلعه‌ای واقع در الموت بود. الموت در شمال قزوین و کوه‌های حاشیه دریای خزر قرار دارد. صباح پس از آن که توسط فرمانداران محلی از مناطق کوهپایه‌ای رانده شد، این محل را برای خود و هوادارانش ساخت.

 

حسن صباح در دره‌ای محصور یک باغ بهشت ساخت و مردان جوانی «آکنده از اراده و انگیزه» را گردهم آورد و به وسیله تأثیر خلسه‌آور حشیش آنان را به آن باغ بهشت می‌کشاند. این جوانان پس از استعمال حشیش به خلسه فرو رفته و در عالم رؤیا خود را در میان حوریان بهشتی یعنی همان موجوداتی که در رویاهای خود داشتند می‌دیدند. بار دیگر به آن‌ها حشیش داده می‌شد و در همان حال از باغ بیرون برده می‌شدند. پس از بیداری بود که آن جوانان خیال می‌کردند و ایمان می‌آوردند که در بهشت بوده‌اند و این باور فریبکارانه از سوی استادان آن‌ها دامن زده می‌شد. به آن‌ها گفته می‌شد که اگر در راه حسن صباح کشته شوند برای همیشه در باغ بهشت زندگی خواهند کرد.

رئیس اجرایی فدائیان اسلام نواب صفوی است. او مؤسس فدائیان اسلام محسوب می‌شود و آن‌گونه که در یک سروده جنگی آمده است «نامش در خیابان‌های تهران مانند رعد و برق می‌پیچد.» نواب تا ۷ سال پیش به عنوان طلبه در مساجد شیعه شهر نجف به تحصیل مشغول بود. تا اینکه روزی چشمش به روزنامه‌ای خورد که مقاله‌ای به قلم روزنامه‌نگار لیبرال و وکیل دادگستری یعنی کسروی در آن چاپ شده بود. کسروی در آن مقاله با موضوع مذهب از آزادی به سبک غربی نوشته بود. نواب با خشم و عجله نزد معلمش رفت و مقاله را بدون نام بردن از نویسنده به او نشان داد و پرسید: «آیا نویسنده این مقاله کافر است؟» و معلم بدون درنگ گفت: «او کافر است.» نواب در ادامه پرسید: «آیا قتل یک کافر واجب است یا نه؟» و پاسخ شنید: «قرآن کشتن او را مجاز می‌داند.»

روزی از روزها آن وکیل دعاوی یعنی کسروی برای دفاع از یکی از موکلینش به کاخ دادگستری رفت، غافل از آن که چهار مرد ناشناس تحت رهبری نواب صفوی انتظار او را می‌کشند. آن مردان در سالن دادگاه ماشه‌های سلاح‌های خود را چکاندند و آن مرد حقوقدان را با ۱۴ گلوله از پای درآوردند. آن روحانی معروف یعنی آیت‌الله کاشانی نیز این ترور را تأیید کرد. نواب صفوی یا همان طلبه معروف به اتهام آمریت ترور به دادگاه فراخوانده شد. در روزهای منتهی به قرائت حکم، خیابان‌ها و ورودی‌های اطراف کاخ دادگستری با گل پوشیده شده بود. جمعیت حاضر به هنگام ورود قضات به ساختمان دادگستری فریاد می‌کشیدند: «نواب صفوی و یارانش آزاد باید گردند.»