اجدادِ پدری من و پدرم ـــ همگان کارکنان (سفیر، کنسول، منشی‌، نماینده و فرستاده‌ی رسمی) (از سالِ ۱۲۳۱ خورشیدی تا ۱۳۵۷ خورشیدی) وزارتِ امورِ خارجه‌ی ایران بودند، تمامی ایشان از ابتدای ماموریت و آغازِ انجامِ وظیفه ـــ خدمت و آنچه را که انجام می‌‌دادند را در دفاتری نوشته و اینجور تاریخ را ثبت می‌‌کردند، این چنین چیزی را بنده نیز از ابتدای خدمتِ نظام (تله ژورنالیست، گزارشگرِ جنگی و..) انجام داده و در آرزوی این هستم که آن را روزی برای ایرانیان به اشتراک گزارم.

چند سال قبل به مناسبت پانصد و پانزدهمین سالگردِ روابط ایران و روس؛ نمایشگاهی از آثارِ اهدایی تزارهای روس به شاهان قاجار در کاخ گلستان برگزار شده بود که شامل اسناد و مدارک، تابلوها، آلبوم‌های عکس و برخی از اشیای تاریخی بوده است، دیروز با خبر شدم که در میانِ این اسناد و مدارک ـــ چندی از تصاویر، دفاترِ گزارشِ اجدادِ من نیز وجود داشته و آنها را از قعرِ آرشیوِ کاخ گلستان ـــ نجات دادند، از این خبر بسیار خوشحال شدم، در این سفرها رسم بود که به هیأت‌ها هدیه می‌‌دادند، این هدایا مالِ مردمِ کشور بوده و در محلی حفظ می‌‌شد، گاهی‌ روسای یک کشور تصاویرِ خودشان را به عنوانِ پیشکِشی خصوصی ـــ نیز اهدا می‌‌کردند، یکی‌ از آنها که همیشه در سرسرای مهمان خانه‌ی منزلِ ما قرار داشت ـــ تصویری از نیکُلای الکساندروویچ رومانوف یا نیکلای دوم؛ واپسین تزار روسیه، پادشاه لهستان و دوک بزرگ فنلاند بود.

تا آنجا که به یاد دارم ـــ پنداری چند تابلو از تزار به هیأتِ ایرانی در تاریخِ فروردین‌ ۱۲۷۹ خورشیدی ـــ هنگامِ آخرین بازدید سلطان مظفرالدین شاه قاجار به سنت‌ پتزربورگ داده شده بود، من هر روز امپراتورِ روسیه را در شمیران می دیدم، یادش به خیر.