ویکتور هوگو یکی از بهترین نویسندگانِ سبکِ رومانتیسم بود، او معتقد بود که هر آنچه که در طبیعت است ـــ به هنر تعلق دارد، او همه چیز را اینگونه می‌‌دید، حتی معاشقه و عشق ورزی با زنانَش.

ویکتور هوگو در ۱۸۲۲ میلادی با آدل فوشه دوست کودکی خود ـــ ازدواج کرد، آدل فوشه دختری بود سبزه‌رو با موهای مشکی و ابرو کمانی، او در ۱۶ سالگی بانویی خوش‌سیما و جذاب بود، آدل فوشه نخستین عشق ویکتور هوگو بوده و ویکتور او را بسیار تحسین می‌کرد، دورانِ نامزدی آدل و ویکتور را می‌توان تراژدی عاشقانه توصیف کرد.

ویکتور و آدل همدیگر را از کودکی می‌شناختند، دو خانواده فوشه و هوگو با هم صمیمی بوده و بچه‌هایشان باهم بزرگ شدند، عشق هوگو به آدل زمانی آغاز شد که نوجوانی بیش نبود، مادر ویکتور او را از این عشق می‌ بازداشت، او می‌خواست که پسرش باید با دختری از خانواده بهتر ازدواج کند، مخالفت خانواده‌های این دو دلداده با ازدواجشان ـــ به شرایط تراژیکی انجامید، پدر آدل فوشه در نهان از موفقیت رو به رشد ویکتور در ادبیات شادمان بوده اما می‌ترسید که مادر هوگو، آدل را مناسب نداند، او به آدل هشدار داد که ویکتور؛ مغرور، دمدمی‌ مزاج و تَن‌پرور است، با این حال آن دو پنهانی با هم ـــ نامه رد و بدل می‌کردند.

ویکتور شک نداشت که رابطه‌ی آن‌ها به ازدواج می‌انجامد، آنقدر از آن مطمئن بود که زیر نامه‌ی اولش را گستاخانه، با نامِ «همسر تو» امضا کرد، پس از دو سال و رد و بدل شدن دویست نامه، ویکتور و آدل ازدواج کرده و صاحب پنج فرزند شدند، هوگو، آدل را از صمیم قلب دوست داشت؛ در سال‌های اول نامزدی‌شان وقتی مادر آدل بیرون از خانه بود، آدل بی‌معطلی و پنهانی از راهی تاریک می‌گذشت و به دیدن ویکتور که زیر درخت بلوط منتظرش بود ـــ می‌رفت، در ۲۶ آوریل ۱۸۱۹ میلادی زمانی که ویکتور ۱۹ و آدل ۱۶ سال داشتند، آشکارا به یکدیگر ابراز علاقه کردند، آدل می‌پنداشت که دخترکی فقیر از طبقه بورژوا بیش نیست، که البته کم و بیش درست بود، اگرچه ظاهر خوبی داشت، چیز زیادی درباره‌ی شخصیتَش گفتنی نبود، او در پوشش خود نه سلیقه داشت و نه زیرکی، همیشه با لباس‌های غیررسمی ظاهر می‌شد، او سَربه‌هوا و کم‌هوش بود، این باعث شد که از نظر فرهنگی عقب بماند، او به نبوغ آشکار و دستاوردهای همسرش تنها برای پول و درآمد ارج می‌نهاد و علاقه چندانی به شعر نداشت.

این عشق تا آنجا در میانِشان بود که ویکتور هنرپیشه‌ای به نام ژولیت دوئه را شناخت، پس از اینکه او معشوقه ویکتور هوگو شده ـــ منشی و همراهش نیز شد، کار روی صحنه را رها کرد، ژولیت، هوگو را در تبعید خود به جزیره مانش همراهی کرده و در طول زندگی‌اش هزاران نامه‌ی عاشقانه به او نوشت.

آدل در همان سالها به شارل سنت بوو نویسنده، شاعر و منتقد ادبی دل باخته بود، سنت بوو با نقد و بررسی قصیده‌ها و شعرهای ویکتور هوگو با آدل آشنا شده بود، اما خیلی‌ طول نکشید که آدل آقای سنت بوو را تَرک کرده و به ویکتور در جزیره گرنزی ( بخشی از جزیره‌های مانش) پیوست، نکته‌ی جالب این جا است که دوستی خاصی بین زن و معشوق در آن دوران ـــ برقرار شد.

از جزئیات دیگر و ادامه‌ی این رابطه‌ای سه نفره ـــ چیزِ خاصِ دیگری نمی‌‌دانیم، این احتمال می‌‌رود که نامه‌های بسیاری بوده که توسطِ خانواده‌ی ویکتور ـــ از میان رفته باشند،  آدل فوشه در ۲۷ اوت ۱۸۶۸ میلادی ـــ تنها و در شهر بروکسل درگذشت.  

ژولیت در ۱۱ مه ۱۸۸۳ میلادی درگذشت، خانواده ویکتور هوگو ـــ او را از حضور در مراسم خاکسپاری ژولیت منصرف کردند، آنها نگران مطبوعاتِ زرد  بودند.

دو دهه آخر زندگی هوگو در اثر بستری‌ شدن دخترش در آسایشگاه روانی، مرگ دو پسرش و نیز مرگ آدل (ظاهراً؟) در ۱۸۶۸ میلادی بسیار ناراحت‌کننده بود، او در ۲۲ مه ۱۸۸۵ میلادی پس از یک دوره بیماری ـــ در هشتاد و سه سالگی در پاریس درگذشت.