احمد شاملو و غلامحسین ساعدی هم از حامیان اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ بودند؛ امضای آنها پای پیام کانون نویسندگان ایران به دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا آمده که در روزنامه اطلاعات ۱۶ آبان ۵۸ منتشر شده است:
دانشجویان عزیز جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزه بیامان با امپریالیسم جهانی بهویژه امپریالیسم آمریکا، یک بار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت.
اقدام شما در لحظهای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است نشان داده که دانشگاه همچنان سنگر مبارزه در راه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضد امپریالیستی را قهرمانانه به دوش میکشد.
هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران به نمایندگی از جانب کلیه اعضای این کانون وظیفه خود میداند که در این لحظات حساس به روح ضد امپریالیستی مبارزه مقدس شما درود بفرستد و آرزو کند که میهن ما در پرتو همبستگی و یکپارچگی همه نیروهای مترقی و ضد امپریالیست از سلطه جهانخواران بینالمللی رهایی یابد و آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت توده ما که سنگ بنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگ جامعه است در پرتو رهایی کامل ملت ما از سلطه امپریالیسم خونخوار هرچه زودتر در سرزمین ما تحقق پیدا کند.
ما از صمیم قلب امیدواریم همچنان که مبارزه علیه دستگاه دیکتاتوری شاه مخلوع به قیام یکپارچه خلق و سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی منجر شد، این بار نیز قاطعیت موضع ضد امپریالیستی شما به یک مبارزه بیوقفه و آگاهانه در همه سطوح علیه امپریالیسم بینجامد.
دکتر باقر پرهام، دکتر غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، دکتر اسماعیل خوئی، محسن یلفانی.
حیفِ امیرحسین خان آریانپور که قاطی این پدرسوختههای خائن ــــ حزبِ لعنتی توده شد.
خیلی جالب. کاش تصویر بیانیه هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در روزنامه اطلاعات را هم داشتی.
نامهای که کانون نویسندگان برای دانشجویان پیرو خط امام نوشت
دستِ فرامرز خان داد نکند که کّلِ قضیه را انتشار داد، سپاس.
ممنون فرامرز جان
شراب سرخ عزیز
مصداق مثل معروف هر کس در جوانی چپ نیست قلب ندارد در پیری راست نیست مغز ندارد ؛ اغلب جوانان پرشور بعد از جنگ جهانی دوم سر در گرو کمونیسم داشتند و یک جورهائی چپ بودند.این اطلاعیه در سال 1979 صادر شده یعنی حدود 12 سال تا فروپاشی شوروی زمان لازم بود تا حقایق پشت پرده آهنین معلوم شود.
در همون فرانسه شما حرب کمونیست فرانسه ؛ گاستون دوفر دبیرکل حزب یادتونه ؟ ژرژ مارشه چطور؟ در ایتالیا انریکو برلینگوئر نباید یادتون رفته باشه. خیلی از روشنفکران فرانسوی سمپات حزب کمونیست بودند. در ایران تا سالها معیار روشنفکری این بود که یا عضو رسمی حزب توده باشی و یا با یکی از نهادی وابسته به آن همکاری کنی. مثل جمعیت طرفداران صلح. علاقه به این گونه افکار به ایل قاجار هم رسید. شاهزاده ایرج اسکندری ؛ سلیمان میرزا اسکندری و خیلی های دیگر. در آمریکا هم حزب کمونیست فعال بود البته طرفداران زیادی کسب نکرد.
خلاصه حقایقی که باعث تنفر از افکار چپ گردید بعد ها با فروپاشی شوروی روشن شد. البته هنوز هم مارکسیست های دو آتشه معتقدند که روزگاری نه چندان دور حکومتهای سوسیالیستی برخواهند گشت.
از امضاأ کنندگان بالا جناب سایه امیر هوشنگ ابتهاج زنده هستند و معتقد و با ایمان به سوسیالیسم. ایشون در حال حاضر در آلمان زندگی میکند و در مصاحبه ائی با بی بی سی از این اعلامیه دفاع کردند.
انشاء الله خداوند عمری طولانی عطایشان فرماید.
سیروس جان عزیز، چه خوب است که در این رابطه بیشتر در اینجا بحث شود، اول صبح بوده و هم بساطِ قهوه و میوه برقرار است و هم اپرای فاوست،...
بنده با ایسمها، شیوهها و عقایدِ سیاسی خارجی همیشه مشکل داشته و دارم، سخت بر این باورم که این طرحها در ایران هیچ وقت نتیجه نداده و در آینده نیز موردِ برجستهای نخواهند بود، ما احتیاج به احزابِ صد در صد ایرانی ـــ با افکار و ایدههای ایران زادی داریم، همین که این افراد به دامن خارجی جماعت پناه بردند ـــ یک جرم محسوب میشود، به جای سازندگی مملکت ـــ دلم خوشِ مدلِ سیاسی کشوری باشد که میلیونها نفر از مردمانَش را کشت، آن زمان این را همه میدانستند.
حزبِ کمونیسمِ فرانسه و ایتالیا را با چه دارید مقایسه میکنید؟ مملکتی که هنوز دلش گروی عطرِ ضریح شاه عبدالعظیم و عرقِ پای نعلینِ آخوند است ـــ این چیزها را میفهمد؟ این کمونیستها، این چپها چه قدمی برای روشنگری در مملکت برداشتند جز انتشار یک مشت شعر و نوشتارِ فرنگی پسند و سر تا پا خارج از عرفِ ایرانی بودن؟
ایرج خان دلش می خواست از طریق ایجاد یک جنبش سراسری ـــ متشکل از نیروهای دموکراتیک، میهنپرست و مترقی ـــ بر فرقه گرایی چیره شود، تقاصَش را با سی سال تبعید داده و هم بغضی ایشان با پدرم را در پای تلفن هیچ وقت فراموش نمیکنم، حتی یک نفر از این دسته قدمِ خیر برای مملکت برنداشت (به سرکردگی آن مرده شور برده ـــ کیانوری لعنتی)، این چپ گرایی فقط برای پُز دادن (جاسوسی و دزدی هم به رویَش) خوب است که بگویی؛ آری، ما هم یک چیزی از سیاسی گری حالیمان است!
ابتهاج بهایی زاده که از همفکری با تودهایها حسابی جا باز کرده و حالا اشعاری با درونمایههای عرفانی، اخلاقی و مناجات با خدا می سراید ـــ چه برای ایران و ایرانی کرده که مدعی نام نیک در تاریخ باشد؟
نیروهای جپ متاسفانه احساسات ضد آمریکائی را در جامعه ایرانی جا انداخته اند که تاکنون تاثیراتش باقی مانده است. مرحوم جلال آل احمد زمانی عضو رسمی حزب توده بود. خودتون بهتر میدونید که بعد ها انشعاب کرد. اما از افکارضد آمریکائیش دست نکشید. کتاب غربزدگی وی تاثیرات مهمی بر افکار مذهبیونی داشت که بعد ها انقلاب 22 بهمن را راه انداختند............... سرتونو درد نیارم
خوشمون بیاد یا نه ؛ چپ های دهه های قبل بر زبان و ادبیات و فرهنگ ما تاثیرات مهمی داشتند. از تاتر و سینما بگیر تا داستان نویسی و شعر و موسیقی
كل اين جريان نشاندهنده فقر فرهنگي ماست.. مبارزه با امپرياليسم هم راه و روشي دارد كه شامل اشغال سفارتخانه كشوري ديگر ( بخوانيد خاك كشوري ديگر) نميشود و روشنفكر ما نه تنها شرم و خجالتي نشان نداد بلكه اين عمل شنيع را جشن گرفت! منهم از ديدن نام امير حسين آريانپور و هانيبال الخاص در اين ليست تعجب كردم و اين سؤال برايم پيش آمد كه آيا نبودن نام كساني مثل گلشيري، دولت آبادي، دانشور، اخوان ثالث و بهبهاني به لحاط مخالفت آنها با اين جريان بوده يا دليل ديگري داشته است.
سیروس جان، از هیتلر، موسولینی و فرانکو گرفته تا قذافی و خامنهای نیز به روی تئاتر، سینما، داستان نویسی، شعر و موسیقی تاثیر گذاشتند، اتفاقا تاثیراتِ اینجور چپها و فاشیستها مثلِ همدیگر بوده و چند دهه به روی آنها تحقیق داشتم، خودِ این ارزشهای اجتماعی (دانش، باورها، هنرها، قوانین، آداب و رسوم و تواناییها) ـــ یک نوع ضدِ فرهنگ سازی است، حال شما از خودتان بپرسید اینجور ضدِ فرهنگ سازی به چه دردِ سرزمینِ ایران خورده است؟
کمال جان، پس خبر نداری که الخاص دیوارهای سفارت آمریکا در تهران را که توسط دانشجویان پیرو خط امام اِشغال شده بود ـــ با طرحها و نگارههای ضدامپریالیستی نقاشی کرد، آخر هم رفت آمریکا، همانجایی که مخالفَش بود، تو ببین عجب ملتِ بیخود مسلَکی هستیم ما!
امیرحسین خان در ایران مانده و دق کرد از بدی نظام و بی وفایی یاران، هر چقدر پدرم و چندی دیگر از فامیل از ایشان خواستند که تقاضای خروج کند ـــ گوش نداده ـــ از میانِ ما پرواز کرد و رفت، دلم برای ایشان واقعا میسوزد، حیف از آن همه دانش و سوادِ عالی که داشت، از اینجور ایرانیها دیگر نخواهیم دید.
Interesting. Two more names have made my attention. 1. Behzad Farahanian. The father of Golshifteh Farahanian. 2. Nosrat Nooh. Mr. Nooh was living in San Jose CA for a long time. If he hated US, how come he lived here for many years?
Dear Talmoud
The late Nosratolah Nooh (originally Noohian) was born on 1931 and passed away on August 2020 In St. Jose , U.S . In 1950s He unofficially joined to Tudeh communist party. He and his colleagues apparently cut with party but until end admired reds.
In Persian these guys so called “political radish” people whose skins are red like communists plus mustaches like Stalin but white by heart, preferred all capitalism life style welfare. There are a lot of such people in East and West coasts.
Mr. Moradi, thank you for your message. I am sorry, if I was not clear. I did not question, if he and why joined a group . The articles says, the signers have supported Khoamni for taking over the USA embassy. Mr Nooh, was not a young person, like my classmates back in 1979, who supported Khomani. 2 or later years, khomani killed, 67000 of students by my age. My argument is, if a mature man, hates a country policy, how he spends many years of his life in that country after he signs it. Unfortyunately, he is not alive any more and I do not think in montly papers he wrote an article, he mentioned his opioins about US. Once a again, thank you for your message.
You are right. Most of these massacre (67000) happened after the said date (November 1979). Once again review the names signed the communique, they followed the order of the party. The late Mr. Nooh prisoned after the 19th August 1953 coup d’état for being a member of Tudeh Communist party. He apparently left the said party but remained sympathizer