در داستان سه یار دبستانی، که ادوارد فیتزجرالد (نویسنده انگلیسی بود که بیشتر به خاطر خلق نخستین و معروفترین ترجمه رباعیات خیام به زبان انگلیسی شناخته میشود، فیتزجرالد در سال ۱۸۵۹ رباعیات خیام را به انگلیسی ترجمه کرد، و این کارِ وی سهم بسزایی در آشنا کردن چهره خیام با غربیها داشت، اما فیتزجرالد در ترجمههایش چهرهای حقیقی از خیام به دست نمیدهد، این گفته خودِ فیتزجرالد است که میگوید: شک دارم که جز ترجمهای بس یکسویه از عمر خیام به دست داده باشم؛ لیکن آنچه من انجام میدهم فقط به صورت حبابی در سطح آب پدید میآید و میشکند) بر دیباچه ترجمه انگلیسی رباعیات خیام آورده است، خیام (همهچیزدان، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر رباعی سرای ایرانی در دوره سلجوقی)، خواجه نظامالملک (وزیر نیرومند دو تن از شاهان بزرگ دوره سلجوقیان، آلپ ارسلان و ملکشاه یکم در ایران) و حسن صباح (بنیانگذار دولت اسماعیلیان الموت در فلات ایران و حجت امام و داعی بزرگ مذهب اسماعیلیه نزاری)، ارتباط داده شدهاند.
ادعا بر این است که این سه شخصیت، یاران دبستانی بودند که هم قسم شدند که هرکدام زودتر به مقام و منصبی رسیدند، دیگران را یاری دهند، از این سه، نظامالملک نخست منصب یافت و به وزارت سلجوقی رسید، وی عهد خویش را نگه داشت و برای خیام مشاعرهای منظم برقرار کرد و به حسن صباح مقام عالی در دستگاه حکومت واگذاشت.
اما دیری نپایید که میان صباح و نظامالملک اختلاف افتاد و خواجه سرانجام توانست با خدعه و فریب، حسن را در چشم سلطان سلجوقی خار کند، حسن سوگند یاد کرد که انتقام بگیرد؛ لذا راهی مصر شد و در آنجا بر اسرار مذهب اسماعیلی آگاه شد، و بعداً شاه مصر بخاطر ترسی که از حسن داشت به او اموالی داد تا آنجا را ترک کند و سران آن زمانِ فرقه اسماعیلی به او یارانی کار کشته دادند.
سپس وی به همراه یاران خویش به ایران بازگشت و فرقهای تشکیل داد که با قتلها و آدمکشی های خود دولت سلجوقی را به هراس انداخت، دفتری میگوید این یکی از افسانههایی است که در ارتباط با اسماعیلیان نزاری (پرجمعیتترین شاخه از مذهب شیعه اسماعیلیه، نزاریه تنها فرقه شیعه است که امروزه امام حاضر دارد که کریم آقاخان چهارم میباشد، آقا خان چهارم حاضر دارای جایگاه و شناخت بینالمللی است و در بیش از ۳۵ کشور نمایندگی دیپلماتیک دارد، امامت اسماعیلیه یک نهاد مذهبی است که تشریفات یک دولت یا حاکمیت بدون سرزمین را دارد) در مشرق زمین شیوع یافت، با توجه به منابع تاریخی این داستان بی اساس است، زیرا که تاریخ تولد و مرگ خیام، خواجه نظامالملک و حسن صباح به گونه ایست که آنها نمیتوانستند در مدرسه با یکدیگر هم عهد اخوت ببندند.
نظرات