منو ببر به اون روزايی که جهان
هنوز به اسلحه عادت نکرده بود

روزايی که هنوز کسی به جرم عشق
مردی و به دوئل دعوت نکرده بود

به اون زمونه ای که تو خيابونا
هر شب نمايش قتل و ترور نبود

به روزگاری که شقيقه ی جهان
زير تپانچه يه ديکتاتور نبود

تو روزگار خون منتظرم نمون
ساعتارو ببر به لحظه هاي شاد

قرار ما دوتا يه کافه تو شب
شکست نازيا تو استالينگراد

با من شريک شو تو خوابی
که خدا کبريت اولين باروتو فوت کرد

منو ببر به اون لحظه که
راديو با اشک شوق گفت هيتلر سقوط کرد

از قلعه ي نرون از قصر آلکاپون
از قصر جان لنون راه فرار نيست

هرجا فشنگ هست توپ و تفنگ هست
هرجا که جنگ هست عشقی تو کار نيست

آتش بس بده مرگو شکست بده
تابوتو پس بده قبرستونا پرن

ما هر دو عابريم امشب مسافريم
حاضر شو تا بريم به روياهای من

تو عصری که هنوز کوچه ها خاکين
با من قدم بزن رو فرش قرمزا