اون روز خوب اومد
که دیگه نباشه مشکی رو سرت
یه کشور پشتت شیر وایستاده
نمیذاره بجنگی تو با ابلیس یه تنه
اون روز خوب اومد
که دیگه نباشه مشکی به تنت
نمونه هرشب چشمهات به در
آره ، میاد خونه امشب پسرت
خیلی وقته بیدار شدیمُ منتظر یک روزنه
که پنچرش کنیم بپریم ازش
شاید رد بشیم باهم از معضل
خرافات و جهل، مکافات جنگ،
مسئولی که فقط مناظره کرد،
سر آزادیمون معامله کرد،
در آخر مردم و محاکمه کرد
من جسمم آره اینور از آب
ولی باور کن کل روحم در عذاب
همین لحظه که قلم از خود میگه،
داره به هم میخوره حالم از خود دیگه
که نیستم بخوام پشتتون باشم،
ولی اصالتم میگه باید پشت مایک پاشم
سر خم کنم جلو همه خواهرام،
این شهامت نمیشه کرد وصف با کلام، نه
خسته نباشین همه داشیا
ندیده دنیا مثل شما یاغیا
حاجی بگو داری با کی کار
اینجا دهه ۸۰ها دیگه اومدن پای کار
دیگه  رُل و دست گرفتن،
سازنده سرنوشتن
غرق توی اشک چشمن
میگن بسه نفرت، هنو مست عشقن
داستان ایران باز از سر نوشتن