زیر گنبد کبود
شنگول و منگول پَر حَبه‌ی انگور پَر
آقا گرگه تنها نبود، با گَلَه‌ش اومد
گرگه در نزد اونا درو شکوندن
بابا رو زندون کرد، علفزارو سوزوندن
شنگول و منگول پر حبه‌ی انگور پر
مُرده‌های متحرک همگی جوون‌مرگ
باباشونو بردن مامانو شکوندن
گرگا شعر بلد نبودن، روضه میخوندن
شنگول دیگه شاد نبود، خواب نداشت شبا
تن‌فروشی می‌کرد گرگا بیارن براش دَوا
چهره‌ی نامرتب، لومپن و نامودب
متنفر از خودش، خودکشی ناموفق
نه نایی واسه رفتن، نه پلی واسه برگشت
بی‌هدف، بی‌مسیر، زندگی نامنظم
بدون سقف، بی‌دیوار، نه معشوق نه عاشق
پریشان گریزان، یه بیمار، کلافه
یروز رسید نخوانش، دیگه جنس نداره
ضعیف بود درد خماری امون نداد بش
شنگول و منگول پر، حبه‌ی انگور پر
منگول دیگه زیبا نبود، خط داشت صورتش
بیکار، سابقه دار، اون با همه دشمنه
می‌گفت قلب ندارم، تو بچگی کشتنش
فقط تیغِ تو کمرمه که پشتمه
ضداجتماع، مثل انقلاب، ر به ر فساد
چشم ب چشم نزاع، عشقش انتزاع، یه لات
پر از خاطرات تلخ و عقده، پر از خشم بود
دنیا رو باخته از قبل، منگول نترس بود
پُر از شک و شرم و درد و غم، پر از مرگ بود
پاکار گناهکار رو چوبه‌ی دار رفت زود
شنگول و منگول پر، حبه‌ی انگور...
حبه‌ی انگور تلخ شد، الکلی شد
مست قدم زد تو شهر، خوب و بد رو دیدو
تجربه کرد بالا پایین، دنیا رو چشید و
تناقض ذاتِ پاک و دستای کثیف شد
حبه‌ی انگور سالهاست غصه‌هاشو می‌نویسه
نمی‌خونه، داد میزنه، قلمش تیغِ کینه
حبه‌ی انگور پشت میز نه، روی میزه
نمی‌شینه، نمی‌ترسه، هرچی دیده میگه
دست اَز دست کشید، زد رو میز، پیکو چپ کرد
خلافو گذاشت کنار، موادو ترک کرد
خرج نکرد، کل عشق و انرژیشو جمع کرد
کل شبا رو نوشت، کل روزا رپ کرد
شنگول و منگول پر، حبه‌ی انگور نه
حبه‌ی انگور موند، حبه‌ی انگور مرگ
نداره، حتی اگه نخوانش، نه تا شعر
هست، نه تا عشق هست، نه تا کشور
دست گرگاست
نه، من مرگ ندارم