آواز: بهار موحد
تنظیم و پیانو: صفا شهیدی

داستان، زمزمه و گفتگوی زنی ست که بی خبر ولی امیدوار، درانتظار برگشت معشوقش از سفرِ دریایی ست. زن در تنهایی و سکوت ِخیالِ خود دردِ دلش را با صدای امواج دریای خزر در میان می گذارد که گویی کسی را به جز آنها و کودکِ داخل گهواره اش برای صحبت و درد دل ندارد.

چیزی بگویید موج های کوچک، شاید شما خبری داشته باشید

سه شب است همچنان که یارم آغوش دریا را درمی‌نوردد ماه نورش را بر گهواره ی کودکمان گسترده، او را همین الان خوابانده‌ام
خبری از یارم به آرامی در گوشم بگویید، زمزمه کنید، زمزمه کنید موج ها
شبها می گذرند و ماه افقها در می نوردد. باد مه آلود همچنان بر سینه ی آبی خزر می وزد
آه ای آبهای آبی دریا، دلتنگم، شتاب کنید، مژده دهید قلب عاشق و بی قرارم را
ای آبهای آبی راه معشوقم را بگشایید تا رو سفید و پیشانی‌بلند بازگردد
هان! از جوان آبشِرون انتظاری جز بازگشت پیروزمندانه نیست

* آبشِرون نام جزیره ای در باکو (آذربایجان) است