آسو:
پرویز نیکنام
پروفسوری داشتم به نام مری گیور که ادبیات کودکان تدریس میکرد. شاید الهامبخش معجزهای که در ایران به نام کانون انجام دادیم او بود... در آن زمان پارک فرح در زمین باغ جلالیه در دست ساختمان بود و علیاحضرت شهبانو دستور دادند یک قطعه زمین در آنجا در اختیار ما گذاشته شود و به این صورت ساختمان اولین کتابخانهی کودک در ایران آغاز شد. آنموقع من فکر نمیکردم که یک روزی این کتابخانه تبدیل به یک مرکز فرهنگی بشود. فقط میخواستیم یک کتابخانه داشته باشیم. اما از همان روزهای اول، ضمن انتظار برای تمامشدن ساختمان کتابخانه، به این نتیجه رسیده بودیم که فقط یک کتابخانه کافی نیست و باید کتابخانههای دیگری در تهران و شهرهای دیگر ایران ساخته بشود. در آن زمان ما تصورش را هم نمیکردیم که این کار تا این حد وسعت پیدا کند، اما بهتدریج و بهخاطر استقبال بیسابقهی بچهها همهچیز خودبهخود پیش رفت. کتابخانهها بر حسب نیاز جامعه یکی بعد از دیگری ساخته شدند. در آن زمان اصولاً طرح و برنامهریزی بهصورت امروزی وجود نداشت و کار بهصورتی نبود که ما از قبل تصمیم بگیریم چند کتابخانه بسازیم.
لیلی امیرارجمند سال ۱۳۴۴، بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهی کتابداری، از آمریکا به ایران بازگشت. رفت پیش دوست و همکلاسی قدیمیاش، فرح پهلوی، و از او خواست تا جایی در اختیار او قرار دهد تا بتواند کتابخانهای برای بچهها درست کند.
لیلی امیرارجمند یا لیلی جهانآرا در آن زمان ۲۷ساله بود. او در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. پدرش، عبدالله جهانآرا، کارمند وزارت دارایی بود و مادرش، ناهید شاهرخ، متولد بلژیک و کارمند بازنشستهی موزهی ایران باستان بود. لیلی جهانآرا پس از ازدواج با شاهرخ امیرارجمند، استاد فیزیک دانشگاه تهران، در سال ۱۳۴۵ با نامخانوادگی امیرارجمند مشهور شد.
لیلی امیرارجمند از نُهسالگی با فرح پهلوی دوست و همکلاسی بود. هر دویشان به مدرسهی فرانسوی ژاندارک میرفتند، که از سوی خواهران مسیحی اداره میشد. آنها تا کلاس نهم در ژاندارک درس میخواندند و بعد از آن به مدرسهی رازی رفتند که پسرانه بود و بخشی هم به دختران اختصاص داشت و معلمان فرانسوی آن را اداره میکردند. خودش میگوید: «تمام ناهارهایمان را با هم میخوردیم. ناهارهایمان را هم از خانه برایمان میآوردند... بعداً بیرون از مدرسه خب تولدها بود یا هرچیزی بود همیشه با هم بودیم.»
برو به آدرس
نظرات