آسو:
پرویز نیکنام
مرحوم ]حسنعلی[ منصور (نخستوزیر) گفت: فرنگیس خانم نمیخواهی کار مثبتی بکنی؟... نمیخواهی کاری خودت شروع بکنی؟ گفتم: تا چه باشد. گفتند یک چنین چیزی را ما میخواهیم شروع بکنیم چون علیاحضرت خیلی علاقه دارند و با آشنایی که من دارم تو آنقدر در مسافرتهایی که به هند و پاکستان و تمام آنجاها کردی، مجموعههایی که جمع کردی، اطلاعاتی که داری و علاقهای که داری... . من به ایشان گفتم والله اگر میخواهید بهشکل فانتزی باشد که وزارت فرهنگ و هنر هست ولی اگر میخواهید صنایعدستی ایران تقویت بشود باید این را روی کار اقتصادی پیاده کرد، همانطور که ممالک دیگر کردند و بعضی از آنها سالی ۳۰۰ تا ۴۰۰میلیون دلار پول از این گیر میآورند. گفت خیلی خوب، آقای دکتر عالیخانی را میشناسی؟ گفتم نه. همان جا زنگ زد به دکتر عالیخانی... گفت که یک کسی اینجاست و دربارهی صحبتی که من قبلاً با شما کردم با ایشان صحبت بکنید. دکتر عالیخانی هم استقبال کرد.
فردای آن روز ساعت هشت صبح، فرنگیس (شاهرخ) یگانگی رفت وزارت اقتصاد که دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد، و معاونش، دکتر محمد یگانه، منتظرش بودند. «عالیخانی گفتند آقای منصور شما را معرفی کردند برای اینکه شما پستی میخواهید؟ من گفتم... از این خانمهایی نیستم که بعد از حقوق سیاسی صاحب پستی نشده باشم تا برای من پستی بتراشید، آقای منصور من را صدا کردند... »
خانم یگانگی میگوید در همان جلسه به دکتر عالیخانی گفتم من تا حالا کار دولتی نکردهام و نمیخواهم برای بقیهی عمرم هم بکنم، ولی اگر چنین کاری میخواهید برای صنایعدستی انجام بدهید باید امکانات لازم را فراهم کنید.
در آن زمان وضعیت صنایعدستی خوب نبود و این نگرانی وجود داشت که بخشی از صنایعدستی از بین برود و دولت قصد داشت تا از صنایعدستی حمایت کند، که بخش عمدهای از زندگی مردم مناطق روستایی و فقیر به آن وابسته بود.
دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد در دههی ۱۳۴۰، در گفتوگو با تاریخ شفاهی ایران در هاروارد میگوید: «وقتی کار سازمان بررسیهای وزارت اقتصاد نظمی گرفت، تلاش کردم که شخصی را پیدا بکنم که بتواند کارهای صنایعدستی وزارت اقتصاد را انجام بدهد.»
وقتی خانم یگانگی به وزارت اقتصاد معرفی شد دکتر عالیخانی میگوید: «این زن را بسیار پسندیدم و کاملاً او را برای این کار شایسته تشخیص دادم و درنتیجه به او پیشنهاد کار دادم و در آغاز هم فعالیت او بهعنوان یک بخشی از مرکز بررسیهای اقتصادی بود. او هم در یک یا دو اتاق با همکاری دو یا سه نفر شروع به کار کرد.»
از همان ابتدا دکتر عالیخانی با درخواست فرنگیس یگانگی موافقت کرد و ماشینی با راننده به او داد و او شروع کرد به سفر، از این شهر به آن شهر، از این روستا به آن روستا. خانم یگانگی میگوید: «راه افتادیم از شمال، از آذربایجان گرفته، استان به استان، نه رئیس اقتصاد، نه رئیس فرهنگ، هیچکدام چیزی نداشتند به ما بدهند.»
برو به آدرس
نظرات