آسو:
منصوره شجاعی
سرگذشتنامهنویسی که تا سدههای میانی ردایی برازنده بر قامت قدیسان و شاهان بود، در عصر روشنگری بر تن شاعران و هنرمندان و مورخان نیز خوش نشست. نگارش زندگینامهها و یادنامههای مشاهیر در سدههای بعد بهتدریج فزونی گرفت و از اواخر قرن نوزدهم نوشتن زندگینامه در میان زنان نامدار نیز باب شد. سرگذشتنامهها گاه به قلم صاحب سرگذشت است که با عنوان «خودسرگذشتنامه» یا «سرگذشتنامهی خودنوشت» شناخته میشود و گاه به قلم دیگران که آن را «یادنامه» یا «زندگینامه» میخوانند. در قرن بیستم در غرب، مشخصاً از دههی ۱۹۷۰، با رواج گفتمان فمینیسم، زندگینامههای خودنوشت در میان زنان رواج یافت؛ هرچند تا اواسط قرن بیستم از عنوان «خاطرات» استفاده میشد. انتخاب واژهی خاطرات که بهطور دقیق مترادف با واژهی سرگذشتنامه نیست، برای مردمان جوامع بسته یا برای مردمان نهانروش در جوامع باز، این امکان را فراهم کرده که هنگام سرگذشتنامهنویسی یا نقل سرگذشت خود برای دیگری، تنها به بیان خاطرات گزیده و مقبول عرف جامعه اکتفا کنند.
این واژهی بیتقصیر اما، مقصر اصلیِ گزینشیشدن سرگذشتنامهها و تبدیل آنها به گزیدهای از خاطرات شده است. شاید با نگاهی موشکافانه و منتقدانه بتوان چراییِ انتخاب واژگان متفاوت و مشخصاً واژهی خاطرات برای سرگذشتنامهها را در مقاطع زمانی مختلف و شرایط نویسندگان بررسی کرد. این نکته که انتخاب واژهی خاطرات، انتخابی عامدانه است یا واژهای مصطلح در میان مردم، نیاز به تحقیق و بررسی عمیقتر زندگینامهها، بهویژه زندگینامههای زنان، دارد. اما نکتهی مغفولِ بسیاری از این سرگذشتنامهها، روایتهایی از عرصهی خصوصی، بهویژه روایتهای عاشقی، است.
برو به آدرس
نظرات